در هر حال جا دارد که در این قسمت به این نکته اشاره کنیم که گروه هایی مانند فراماسونر ها و شیطان پرستان، از شیطان پرستی به عنوان یک نماد برای مبارزه با ادیان استفاده می کنند . اعضای این گروه ها در واقع هیچ اعتقاد قلبی به مسایل فرازمینی مانند خدا، فرشتگان، شیطان و ... ندارند و معتقدند که تنها ماده وجود خارجی دارد. (اعتقاد به ماتریالیسم) اعضای این گروه ها برای نشان دادن دشمنی خود با مذاهب، از نماد (Baphomet) که مربوط به شیطان پرستان باستان است، استفاده نموده و از آن برای نشان دادن بی اعتقادی خود به عالم آخرت بهره می جویند. البته لازم به ذکر است که فراماسون ها و شیطان پرستان، خودشان نیز به این مسأله اعتراف کرده اند؛ تا آن جا که در بعضی از کتب شیطان پرستان، مطالب زیر به چشم می خورد:(29)
بدین ترتیب نتیجه می شود که اعتقاد و مسلک واقعی ماسون ها و شیطان پرستان، بی دینی است و آن ها از الهه های ملل باستان، بت ها و شیطان، به عنوان نمادی برای دشمنی با مذاهب و ادیان استفاده می کنند.
عقاید فراماسونری
گروه های مختلف ماسونی بعضاً فلسفه ی عقیدتی متفاوتی دارند؛ اما با این حال در لا به لای عقایدشان، می توان مشترکات فراوانی نیز یافت. نکته ی مهمی که وجود دارد این است که فلسفه ی وجودی بسیاری از عقاید ماسونی به طور کامل شناخته نشده است، اما این به معنای عدم وجود این اعتقادات نیست. برای مثال شواهد فراوانی وجود دارد که نشان می دهد اکثر گروه های ماسونی، شیطان را تقدیس می کنند. از جمله: اذعان خود آن ها به تقدیس لوسیفر (یکی از نام های شیطان) و یا استفاده از علایم بی شماری که اکثر آن ها توسط گروه های شیطان پرست نیز استفاده می شوند؛ با این اوصاف ما می توانیم بفهمیم که ماسون ها شیطان پرست نیز هستند. اما هنوز نمی دانیم که چه عاملی آنان را به این تفکر سوق داده است. (البته این نکته تقریباً اثبات شده است که ماسون ها و شیطان پرستان به موجودی به نام ابلیس یا شیطان اعتقاد ندارند، بلکه آن ها بزرگداشت شیطان را به عنوان نمادی برای مخالفت با ادیان انجام می دهند. در هر صورت، علت لجاجت بیش از حد آن ها با دین و اصرار افراطی آن ها بر بزرگداشت شیطان به عنوان نماد ضد دینی، کاملاً روشن نشده است.) نکته ی دیگر این که بسیاری از گروه های ماسونی شیطان پرست، الهه های ملل باستان را نیز ارج می نهند. از جمله: Isis و Osirisو... که این مطلب کاملاً اثبات شده است. اما ما نمی دانیم که چرا آنان خداوند یکتا را کنار گذاشته و هم شیطان و هم الهه های متعدد را بزرگ می دارند؟!
با این حال بخشی از عقاید ماسون ها که کاملاً اثبات شده اند، عبارتند از:
« خداوند نیز در آیه ی 102 سوره ی بقره درباره ی بنی اسراییل می فرماید:
وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّیَاطِینُ عَلَى مُلْکِ سُلَیْمَانَ وَمَا کَفَرَ سُلَیْمَانُ وَلَـکِنَّ الشَّیْاطِینَ کَفَرُواْ یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ....... و پیروی کردند از سخنانی که شیاطین در قلمرو سلیمان می خواندند وهرگز سلیمان به خدا کافر نگشت ولیکن شیاطین کافر شدند و سحر به مردم می آموختند ......»
کتاب تفسیر نمونه درباره ی آیه ی 102 سوره ی بقره می نویسد:
از احـادیـث چـنـیـن بـر مـى آید که در زمان سلیمان پیامبر، گروهى در کشور او به عمل سحر و جـادوگـرى پرداختند, سلیمان دستور داد تمام نوشته ها و اوراق آنها را جمع آورى کرده، در محل مخصوصى نگهدارى کنند.
پـس از وفات سلیمان، گروهى آنها را بیرون آورده و شروع به اشاعه و تعلیم سحر کردند؛ بعضى از این موقعیت استفاده کرده و گفتند: سلیمان اصلاً پیامبر نبود، گروهى از بنى اسرائیل هم از آنها تبعیت کردند و سخت به جادوگرى دل بستند، تا آنجا که دست از تورات نیز برداشتند.
هـنـگـامى که پیامبراسلام (ص ) ظهور کرد و ضمن آیات قرآن اعلام نمود سلیمان از پیامبران خدا بوده است، بعضى از احبار و علماى یهود گفتند: از محمد تعجب نمى کنید که مى گوید سلیمان پیامبر است؟
این گفتار یهود، علاوه بر این که تهمت و افتراى بزرگى نسبت به این پیامبر الهى محسوب مى شد، لازمه اش تکفیر سلیمان (ع ) بود.
به هر حال این آیه فصل دیگرى از زشتکاریهاى یهود را معرفى مى کند که پیامبر بزرگ خدا، سلیمان را به سحر و جادوگرى متهم ساختند، مى گوید: « آنها از آنچه شیاطین در عصر سلیمان بر مردم مـى خواندند، پیروى کردند : واتبعوا ما تتلوا الشیاطین على ملک سلیـمان ». سپس قرآن به دنبال این سخن اضافه مى کند: « سلیمان هرگز کافر نشد : و ماکفر سلیـمان ». او هـرگـز بـه سحر توسل نجست ، و از جادوگرى براى پیشبرد اهداف خود استفاده نکرد، « ولى شیاطین کافر شدند، و به مردم تعلیم سحر دادند : ولکن الشیاطین کفروا یعلمون الناس السحر ».(25)
نحوه ی اوج گیری فراماسونری
همان گونه که دیدیم، منشاء فراماسونری به زمان مصر باستان و فراعنه باز می گردد. سؤالی که مطرح می شود این است که چگونه این تعالیم به آمریکا و اروپای این دوران راه پیدا کرد و چگونه اوج گرفت؟
با مرور در سیر فراماسونری خواهیم دید که عامل گسترش، بنی اسرائیل بوده است. ترتیب وقایعی که به اوج گیری فراماسونری منجر شدند، عبارتند از :
1 – افول قدرت مصر و نابود شدن فرعون با خواست خداوند متعال و به دنبال رسالت حضرت موسی (ع).(12)
2 – مهاجرت بنی اسرائیل از مصر به فرمان خدا به همراه حضرت موسی (ع) و ساکن شدن آنان در صحرای سینا.(13)
3 – گوساله پرستی بنی اسرائیل و سپس بازگشت مجدد به دین خدا: به دنبال تأخیر چند روزه ی حضرت موسی (ع) که برای دریافت پیام خدا، به کوه طور رفته بودند، بنی اسرائیل شروع به پرستش گوساله ی سامری کردند و حضرت موسی پس از بازگشت، این گوساله را از بین بردند و بنی اسرائیل دوباره خداپرست شدند.(14)
4 – پس از درگذشت حضرت موسی(ع)، پیامبران دیگری نیز به سمت قوم بنی اسرائیل فرستاده شدند که هیچکدام قدرت حضرت موسی(ع) را نداشتند، در نتیجه قوم بنی اسرائیل به تدریج شروع به ترویج تعالیم ماسونی مصری کردند. در واقع عده ای از آنان قبلاً این تعالیم را در مصر فراگرفته بودند.(15)
5 – ترویج تعالیم ماسونی در بین بنی اسرائیل و اضافه شدن تعالیم شرک آمیز فلسطینیان باستان (نه اعراب فلسطینی) به تعالیم مصری و شکل گیری تعالیم مختلط با نام کابالا (Kabbalah=Cabbalah=Qabalah).(16)
6 – حکومت حضرت داوود (ع) و حضرت سلیمان (ع) در اوج قدرت بنی اسراییل و توقیف وسایل جادوگری توسط حضرت سلیمان (ع).(17)
7 – وفات حضرت سلیمان (ع) و بازپس گیری وسایل جادوگری از سوی جادوگران و تهمت جادوگری به حضرت سلیمان (ع) از جانب مردم بنی اسراییل.(18)
8 – ادامه ی ترویج کابالا (Qabalah) توسط جادوگران و کاهنان معابد.(19)
9 – تسخیر اورشلیم به دست رومیان: به این ترتیب بنی اسرائیل توانائی حکومت بر خود را از دست دادند و تحت سلطه ی رومیان درآمدند.
10 – ظهور حضرت عیسی(ع) و آزار رساندن یهودیان به ایشان.
11 – ظهور حضرت محمد(ص) که ایشان هم از آزار بنی اسرائیل در امان نبودند.
12 – فتح اورشلیم به دست ایرانیان که در زمان رسالت حضرت محمد (ص) اتفاق افتاد.
13 – باز پس گیری اورشیلم توسط رومیان.
14 – فتح اورشلیم به دست مسلمانان. از آن پس نام آن شهر به « بیت المقدس » تغییر یافت.
15 – جنگ های صلیبی و رد و بدل شدن بیت المقدس بین مسلمانان و صلیبیان.
16 – در پی اشغال قدس توسط صلیبیان، بسیاری از شوالیه ها و سربازان در قدس ساکن شدند. عده ای از این شوالیه ها، مأمور نگهبانی از معابد مخصوصآً معبد موسوم به معبد سلیمان شدند که اینان شوالیه های معبد نامیده می شدند. در نتیجه ی این مجاورت و نزدیکی شوالیه ها با کاهنان یهودی معبد موسوم به معبد سلیمان، آنان به تدریج تعالیم ماسونی را از یهود یاد گرفتند.(20)
17 – بازپس گیری بیت المقدس توسط مسلمانان و فرار صلیبیان و شوالیه های معبد به اروپا.(21)
18 – با فرار شوالیه های معبد، تعالیم ماسونی کابالا توسط همین شوالیه ها به اروپا راه یافت.(22)
19 – به دلیل ماهیت شیطانی تعالیم کابالا و مغایرت آنها با تعالیم کلیسا، واتیکان در صدد مجازات و مقابله با شوالیه های معبد برآمد و بسیاری از آنها را اعدام کرد.(23)
20 – مهاجرت شوالیه ها به اسکاتلند (در آن زمان پادشاه اسکاتلند از واتیکان تبعیت نمی کرد) و شروع ساخت اولین لژ فراماسونری مخفی در اروپا با نام لژ « وال بیلدرز » یا « لژ کهن اسکاتلند » که امروزه نیز به فعالیت خود ادامه می دهد و از جمله قویترین و مهمترین لژها در اروپای امروز نیز می باشد.(24)
21 – آغاز فعالیت رسمی ماسون ها در اروپا با ساختن لژهای متعدد در قرن 18. با کم رنگ شدن نقش و قدرت مذهب در قرن 18، فراماسونها فعالیت رسمی خود را آغاز کردند. به تدریج با کاهش سختگیری واتیکان و توسعه ی پروتستانیسم در اروپا، فراماسون ها فعالیت خود را افزایش داده و لژهای زیادی را در سراسر اروپا ساختند؛ البته تمام آداب و رسوم فراماسونها کماکان مخفی و پنهانی صورت می گرفت. زیرا تفکر اکثر مردم اروپا در آن زمان مذهبی بود و در صورت علنی شدن عقاید فراماسونری، حیات این لژها به خطر می افتاد.
22 – با استقلال آمریکا در سال 1789، اولین دولت با ارکان ماسونی شکل گرفت.
23 – تأسیس سازمان ملل متحد با آرمانهای ماسونی در سال 1945.
24 – شکل گیری اسرائیل در سال 1948 به عنوان آخرین بازوی اجرایی فراماسونری.
25 – در سیر تاریخی فراماسونری و روند پیشبرد اهداف، به سال 2006 می رسیم.
جنگ با حزب الله در سال 2006 برای رسیدن به چند هدف مهم انجام شد: تشکیل حکومت نیل تا فرات سلیمان و استارت برای پروژه های (Apocalypse = آخرالزمان، و Armageddon = جنگی که صهیونیست ها ادعا می کنند جنگ آخرالزمان است.) خوشبختانه این پروژه ها موقتاً ناتمام مانده است.
26 – و اقدام اخیر، کشمکش لفظی با ایران . چرا که ایران بزرگترین دشمن فراماسونری در جهان است. در حال حاضر در تمامی کشورهای جهان، یا قدرت در دست ماسون هاست و یا آن کشور تحت تأثیر کشورهای ماسونی است. برای مثال در کشورهای همسایه، کشور ترکیه دارای لژهای ماسونی است و کشور عربستان هم که عاری از لژ است، تحت تاثیر آمریکا و اسراییل (دولتهای با ارکان ماسونی) می باشد.
27 – ... و الله العالم.
7 – ستون سنگی با نوک هرمی (Obelisk): این نماد که نماد زایندگی و باروری در مصر باستان بوده است، در بناهای ماسونی متعددی به کار رفته است.(11)
توجه کنید که Obelisk ها دقیقاً به شکل فوق می باشند و به صورت ستون سنگی منشوری شکل هستند که سطح مقطع مربعی دارند و در انتهای آن ها نیز همیشه هرم وجود دارد. بنابراین بناهایی که ویژگی های فوق را نداشته باشند، Obelisk محسوب نمی شوند. برای درک بهتر این مطلب به اشکال زیر توجه فرمایید:
منشأ فراماسونری
فراماسونری عمده ی تعلیمات خود را از حکومت طاغوتی و شیطانی مصر باستان کسب کرده است، هر چند تعالیم اندکی نیز از بقیه ی حکومت های الحادی فراگرفته است. در هر صورت رد پای حکومت طاغوتی فرعون های مصر باستان را می توان در سراسر تعالیم ماسونی یافت.
شواهدی که بر این مدعا صحه می گذارند، به قرار زیرند:
1 – نقوش اهرام، مجسمه های ابوالهول و همچنین نوشته های هیروگلیف در سراسر لژها و نشریات ماسونی به چشم می خورد.(3)
2 – دعاهایی که فراماسون ها می خوانند، مملو از عبارات مصری است که در زمان فراعنه استفاده می شد. برای نمونه: (مَعَت نِب مِن آ، مَعَت بَ آ = بزرگ است استاد فراماسونری ، بزرگ است روح فراماسونری) (4)
3 – یکی از نمادهایی که در فراماسونری کاربرد فراوان دارد، علامت و نماد « چشم جهان بین :All seeing eye » است که به صورت یک هرم و چشم در انتهای آن می باشد. این نماد مربوط به یکی از خدایان مصر باستان بوده است.(5)
4 – « ستاره ی شش گوش » علامت و نماد بحث برانگیز فراماسونها.(6)
این علامت در افکار عمومی به عنوان نماد «یهودی ها» شناخته شده است و به آن « ستاره ی داوود » یا « مهر سلیمان » هم می گویند؛ ولی در حقیقت این نماد هم جزء نمادهای الحادی بوده که بر اساس تفکرات الحادی مصر باستان ساخته شده است و نماد تعادل طبیعت بین زن و مرد، طبع سرد و گرم، الهه های ماه و خورشید و.... است. البته علامت مذکور در مکتب های الحادی دیگر، مانند هندوییسم و دیگر مکتب های شرقی نیز با مفاهیم مشابهی به کار می رود. نکته ی مهم این است که این تفکر تعادل عالم خلقت، متفاوت با دیدگاه اسلام است. در اسلام نیز مفهوم تعادل وجود دارد، اما در دیدگاه اسلامی، این تعادل مخلوق خداوند یکتاست. امّا در مکاتب شرک آمیز نامبرده، این تعادل را خدایان مختلفی با کمک هم ایجاد کرده اند. برای مثال در تفکر مصر باستان، از امتزاج قدرت خدایانIsis و Osiris، تعادل در عالم خلقت ایجاد شده است.
نکته ی عجیبی که وجود دارد، این است که شیطان پرستان نیز علامت مذکور را قویترین علامت خود می دانند و از آن در مراسم شیطانی خود استفاده می نمایند. در کتاب « Web of Darkness : شبکه ی تاریکی » اثرSean Sellars (شیطان پرست معروف) در زیر این علامت نوشته شده است :
« این علامت، قوی ترین علامت در شیطان پرستی است. ستاره ی شش گوشه از شش ضلع، شش گوشه (زاویه) و شش مثلث کوچک درست شده است که معرّف عدد 666 می باشد. » این عدد در بین مسیحیان و نیز شیطان پرستان عددی ویژه و خاص است و نشان دهنده ی دجال یا Antichristمی باشد.
هدف اصلی شیطان پرستان و فراماسونها به حکومت رساندن Antichrist است؛ به همین دلیل است که ستاره ی شش گوش، بهترین و قوی ترین نمادشان محسوب می شود.
در ادامه در کتاب نوشته شده است که حتی کلمه ی « hex » که در زبان انگلیسی به معنی نفرین و تلاش برای آسیب رساندن می باشد، از کلمه ی « HEXAGRAM : ستاره ی شش گوش » گرفته شده است. »(7)
5 – افسانه ی ایزس (Isis) یا زن بیوه، نیز از دوران مصر باستان اقتباس شده است. فراماسونها اعتقاد دارند که تمام ماسونها فرزندان زن بیوه می باشند.(8) همان طور که ذکر شد در باور مصریان قدیم، Isis و Osiris الهه های مصر باستان بودند که در اثر ازدواج آنان تعادل طبیعت به وجود آمد. بعد از مدتی Osiris مرد و خدای شهر های مردگان گشت. بدین ترتیب Isis بیوه شد.
6
« فراماسونری: دجال آخرالزمان-? »
پرسش های آغازین بحث:
1 – وقایع جهان امروز را به چه صورت می توان توجیه کرد؟
2 – چرا امروزه مسجدالاقصی کانون توجه ادیان الهی است؟
3 – تلاش های اخیر برای تخریب مسجدالاقصی به چه دلیلی صورت گرفته است؟
4 – با وجود کشورهای پیشرفته ی اقتصادی درجهان (همانند چین و روسیه)، چرا ایران به عنوان دشمن اصلی کشورهای غربی مطرح می شود؟
5 – چرا کشورهایی همچون آمریکا و اسرائیل که داعیه های مذهبی دارند، بیشترین جنایات را در حق بشر مرتکب می گردند، اما کشور کمونیستی مانند چین، کمتر از کشورهای مزبور دست به سرکوب می زند؟
6 – چرا امروزه غرب، مسلمانان را بزرگترین تهدید می شمارد؟
7 – هدف غرب و بخصوص آمریکا، از حضور در خاورمیانه چیست؟
8 – چرا با وجود کشورهای نفت خیزی چون عراق و عربستان، اسرائیل در فلسطین اشغالی لانه گزیده است؟
9 – چرا عراق اشغال شده است؟
10 – چرا بهاییان مقبره ی بهاء الله در اسرائیل را مقدس ترین مکان می دانند؟
11 – چرا مبارزه با اسرائیل وظیفه ی تمامی مسلمین جهان است؟
12 – آرماگدون چیست و چرا امروزه مورد توجه قرار گرفته است؟
13 – چرا جرج بوش مأموریت خود را در جنگ علیه تروریسم ؟! مأموریتی الهی می داند؟
14 – چرا آمریکا از اسرائیل حمایت کامل می کند؟
15 – آیا آمریکا بازیچه ی اسرائیل است یا اسرائیل بازیچه ی آمریکا؟
16 – علت دشمنی غرب و اسرائیل با ایران و حزب الله چیست؟
17 – چرا اخیراً ساعت آخرالزمان 2 دقیقه به جلو کشیده شده و فقط 5 دقیقه به پایان مانده است؟
ان شاء الله تلاش داریم تا بتوانیم در این بحث به پرسش های مطرح شده پاسخ دهیم. البته پاسخ ما به این سوالات، مستقیم نخواهد بود؛ بلکه تلاش می نماییم تا شما خوانندگان عزیز، خود بتوانید با استفاده از اطلاعات این مقاله به پاسخ صحیح برسید.
فراماسونری چیست؟
می توان گفت این سؤالی است که افراد بسیاری قادر به پاسخ دادن نیستند و یا اطلاعات دقیقی در این رابطه ندارند. این در حالی است که این تشکیلات و اعضای آن، نقش مهمی در تاریخ داشته اند و شناخت این تشکیلات، برای ما مسلمانان امری لازم و ضروری است.
کلمه ی ماسون (mason) یعنی بنّا، فراماسون (Freemason) یعنی بنّای آزاد. ماسونری یک تشکیلات منظم جهانی است که بر ارکان دولت های جهان و اکثر وجوه زندگی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جوامع، سلطه یافته است و بسیار هم آزادانه عمل می کند. کسی که عضو فراماسونری است، ماسون یا فراماسون نامیده می شود. ساختمانی که مرکز فعالیت ماسونهاست لژ نام دارد. یکی از بزرگترین اهداف گروه های ماسونی این است که زمینه را برای حکومت فردی از بین ماسون ها با عنوان نمادین ضد مسیح (Antichrist = دجال)، یا به تعبیر بعضی از گروه های ماسونی، فرعون جدید (New Pharaoh) آماده کنند. فراماسونری جمعیتی سرّی است که کسی به راحتی نمی تواند در حریم آن نفوذ کند و اگر هم راه یافت، مکلف است اسرار آن را مکتوم نگه دارد؛ اما با این وجود، کسانی توانستند به حریم آن نفوذ کنند و به اسناد و مدارک مهمی دست یابند و موفق به کشف و افشای اسرار آنها شوند. همه ی این افراد متفق الرأی هستند که: «مسئله یک توطئه است که این توطئه از اواخر قرن هجدهم آغاز شده و تا به امروز هم با موفقیت تمام ادامه دارد و هدف نهائی آن ایجاد یک حکومت جهانی «شیطانی» است و برای پیاده کردن آن در سراسر عالم، به یک مبارزه وسیع و بی امان دست زده اند.» (1)
کتاب «کمیته 300 کانون توطئه های جهانی» نوشته ی دکتر جان – کولمن، در این زمینه چنین می گوید: « دلیل موجودیت نظامهای پنهانی مانند سلحشوران اورشیلم، سنت جان و مردان میزگرد و گروه میلنر و سایر اجتماعات مخفی (ماسونی) چه می تواند باشد؟ اینان، بخشی از زنجیره ی گسترده ی فرماندهی سلطه گری جهانی را تشکیل می دهند که از باشگاه رم ، سازمان ناتو، مؤسسه ی سلطنتی امور بین المللی تا سرسلسله ی توطئه گران، یعنی کمیته ی 300، امتداد دارد. این افراد و گروه ها به این اجتماعات پنهان و اسرار آمیز نیاز دارند، چرا که اعمالشان شیطانی است و بایستی از چشم جهانیان به دور بماند. » (2)
یک توضیح: در کشور های غربی گروه های مختلف مخفی و سری فعالیت می کنند که بعضآً نام های اغواگری چون ( Illuminati = روشن ضمیران، روشن فکران ) و ... دارند. اکثر گروه های نامبرده ، گروه هایی توطئه گر و پیرو اهداف شیطانی هستند که دست بسیاری از آن ها برای محققین رو شده است. اکثر این گروه ها با وجود تفاوت های ظاهری، عقاید مشترک و اهداف یکسانی دارند. اسامی که به این گروه ها اطلاق می شود عبارتند از: Theosophical Society (نامی که به هیچ عنوان درخور آنان نیست)، Occult، Secret Society، Illuminati، The Committee of 300،Masonry و Freemasonry. از این به بعد وقتی از ماسون ها یا فراماسون ها سخن می گوییم ، علاوه بر اعضای Freemasonry و Masonry به طور خاص، منظورمان اعضای گروه های دیگر نیز به طور عام می باشند. چرا که این گروه ها همگی عقاید و اهداف مشترکی دارند.
تشیع، ساخته و پرداخته عبدالله بن سبا
طبرى درباره این توهّم ساختگى مى نویسد:
«یک یهودى به نام عبدالله بن سبا (ابن سوداء) در صنعا، در زمان عثمان اظهار مسلمانى کرد و در بین مسلمانان نفوذ نمود و شروع به رفت و آمد در شهرها و مراکز مسلمانان همچون شام، کوفه، بصره ومصر کرده و بشارت مى داد که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) هم مانند عیسى بن مریم باز خواهد گشت و على(علیه السلام) وصىّ محمد(صلى الله علیه وآله) است، آنگونه که هر پیامبر را جانشینى است. و على خاتم اوصیاست، آن سان که حضرت محمد خاتم پیامبران است و عثمان حق این وصىّ را غصب کرده و در حق او ستم نموده است، پس باید با او مبارزه کرد تا حق به حقدار برسد. عبدالله بن سبا دعوتگران خود را در مناطق اسلامى پخش کرد و به آنان گفت که امر به معروف و نهى از منکر کنند و از فرمانروایان انتقاد کنند. گروه هایى از مسلمانان به او گرویدند که از صحابه بزرگوار یا تابعین شایسته بودند، مثل ابوذر، عمار یاسر، محمد بن حذیفه، عبدالرحمن بن عدیس، محمد بن ابى بکر، صعصعة بن صوحان، مالک اشتر و مسلمانان نیکو وشایسته دیگر. پیروان او در اجراى نقشه پیشواى خود، مردم را بر ضدّ حاکمان مى شوراندند ونامه هایى در نکوهش از فرمانروایان نوشته به شهرهاى دیگر مى فرستادند. در نتیجه، عده اى از مسلمانان با تحریک آنان قیام کردند و به مدینه آمدند و عثمان را در خانه اش محاصره کرده و کشتند. همه این ها با رهبرى و اقدام پیروان عبدالله بن سبا بود. مسلمانان با على(علیه السلام) بیعت کردند، طلحه و زبیر بیعت را شکسته به بصره رفتند. پیروان ابن سبا چون دیدند سران دو سپاه در حال تفاهمند و اگر تفاهمى صورت گیرد، آنان را به خاطر خون عثمان پیگیرى خواهند کرد، شبانه گرد آمدند و تصمیم گرفتند که میان دو سپاه نفوذ کنند و بى آنکه کسى بفهمد، جنگ را بر افروزند . آنان در اجراى این نقشه موفق شدند و پیش از آنکه دو لشکر متخاصم بفهمند، سیاستمداران دو جبهه را نسبت به یکدیگر بد بین کرده و به جان هم انداختند. جنگ بصره اینگونه رخ داد بى آنکه سران دو سپاه، نظر یا علمى داشته باشند»
1- داستانى را که طبرى آورده است، با چشم پوشى از ناشناخته هایى که در سند آن است، به افسانه و خرافات شبیه تر است; زیرا باور کردنى نیست که یک یهودى در زمان خلافت عثمان از صنعاء بیاید و مسلمان شود و بزرگان صحابه و تابعین را بفریبد و همه جا بگردد و هسته هاى ضدّ عثمان تشکیل دهد و آنان را به مدینه آورده و بر ضدّ خلافت اسلامى بشوراند، آنگاه در برابر دیدگان صحابه و تابعین به خانه خلیفه یورش آورند و او را به قتل برسانند. عقل این را نمى پذیرد، هرچند آماده پذیرفتن پدیده هاى عجیب و غریب باشد!این قصّه کرامت مسلمانان و صحابه و تابعین را نیز زیر سؤال مى برد و آنان را به صورت گروهى ساده ترسیم مى کند که فریب یک یهودى نیرنگ باز را که تظاهر به مسلمانى مى کند بخورند، بى آنکه او را بشناسند، در حالى که میان مسلمانان، بزرگان و آگاهان و اندیشمندان حضور داشتند.
2- بررسى سیره عثمان و معاویه نشان مى دهد که آنان هرگز اجازه نمى دادند که مخالفانشان در مناطق اسلامى بگردند و تبلیغات علیه آنان انجام دهند. گواه این نکته این است که :
الف : چون ابوذر با عثمان مخالفت کرد، او را از مدینه به ربذه تبعید نمود، زیرا که در مورد تقسیم غنایم و بیت المال میان عمو زادگانش، به عثمان اعتراض کرد.
ب : عثمان، عمار یاسر را چنان زد که فتق او پاره شد و عوامل عثمان یکى از دنده هاى او را شکستند. و حوادث دیگرى که علیه مخالفان خلافت و معترضان پیش آمد و از وطن خود تبعید شدند.
3- این افسانه تنها به یک راوی به نام سیف بن عمر بر می گردد. طبری در تاریخ خود از دو کتاب او به نامهای ( الفتوح الکبیره و الرده) و (الجمل و مسیره عائشه و علی ) استفاده می کند. اما سخن علما درباره سیف بن عمر: بسیاری از علما و محدثان اهل سنت در کتب خود، احادیث منقول از سیف بن عمر را رد کرده اند که از آن جمله اند:
1- یحیی بن معین (متوفای 233 هجری) 2- ابو داوود (متوفای 275 هجری) 3- نسائی صاحب صحیح (متوفای 303 هجری) 4- ابن حاتم (متوفای 327 هجری) 5- ابن عدی (متوفای 365 هجری) 6- حاکم (متوفای 405 هجری) 7- خطیب بغدادی ( متوفای 406 هجری) 8- ابن عبدالبر (متوفای 463 هجری) 9- ابن حجر (متوفای 852 هجری) 10- صفی الدین (متوفای 923 هجری)
4- در واقع ماجرای عبدالله بن سبا یک قسمت از دروغ پردازیهای مخالفان علیه شیعه است. طه حسین نویسنده مصری در این خصوص می گوید: «ابن سنا شخصیتی است که دشمنان شیعه برای شیعه ساخته اند و وجود خارجی نداشته است.» بدون شک هدف این حرکت بدنام کردن عقاید شیعه است چرا که دشمنان آنها راهی جز ربط دادن این عقاید به ریشه ای یهودی نیافتند که قهرمان آن شخصیتی تخیلی بنام عبدالله بن سبا است و سپس تمام گناهان را به عهده او و کسانی که از طرف او آمدند گذاشتند.
دوران حضرت موسی یوشع(ع):
حضرت موسی(ع)، یک صد و بیست سال زندگی کرد، از این مدت، نزدیک به سی سال در کاخ فرعون مصر، و ده سال نزد شعیب پیامبر(ص) در «قادش برنیع» واقع در انتهای صحرای سینا از سمت فلسطین نزدیک درّه «عرّبّه» سپری کرد.
تورات موجود (سفر خروج باب 12:37 و سفر عدد، باب 33 : 369 تعداد افراد بنی اسرائیل (به جز فرزندان) را که همراه موسی(ع) حرکت کردند، ششصد هزار مرد پیاده میداند اما برخی پژوهشگران غربی تعداد آنها را شش هزار نفر تخمین میزنند.
تاریخنگاران این نظر را برمیگزینند که خروج آنها از مصر در اوایل قرن سیزدهم قبل از میلاد، یعنی حدود سال 1230 ق.م در زمان فرعون «منفتاح» بوده است. و حضرت موسی(ع) در کوهی نزدیک «قادش» درگذشت و وصی او یوشع بن نون(ع) وی را در آنجا دفن کرد و قبرش را پنهان ساخت. در حالی که حضرت انواع آزار و اذیت را از بنی اسرائیل در زمان حیات و پس از مرگش تحمل نمود.
توراتِ موجود، دربارة او و هارون میگوید:
«خدا به موسی گفت: در این کوه بمیر که برادرت هارون در کوه هور جان سپرد. چون شما دو تن به من خیانت ورزیدید، چون مرا در محل آبِ سرزمینِ قادش در زمین سینا تقدیس نکردید. پس به راستی تو زمین را از مقابل آن مینگری اما تو بدانجا، به سرزمینی که من به بنی اسرائیل اعطا کردهام داخل نمیشوی».[1]
و میگوید:
«یوشع بن نون وارد آنجا خواهد شد».[2]
رهبری بنی اسرائیل را پس از موسی(ع) وصی او یوشع پیامبر بر عهده گرفت و آنها را به کرانة غربی رود اردن برد و فعالیت خود را از شهر «اریحا» آغاز نمود و 31 شهر از شهرها و آبادیهای اطراف را که هر یک دارای زمینهای کشاورزی بودند، فتح نمود. ساکنان آن مناطق بتپرستان کنعانی بودند.
یوشع آن منطقه را میان فرزندان بنی اسرائیل که نسبت به یکدیگر حسادت میورزیدند، تقسیم نمود. بابهای 15 تا 19 از سفر یوشع، شهرها و شهرکهای منطقه را که حدود 216 پارچه میباشد، نام میبرند.
یوشع(ع) حوالی سال 1130 ق.م در سن نزدیک به یکصد و ده سالگی بدرود حیات گفت.
دورة داوران و سلطة فرمانروایان محلی
رهبری بنی اسرائیل پس از یوشع(ع) به داوران و قاضیان انتقال یافت که شبیه خلفا در میان قبائل قریش بودند که پانزده تن از آنان به فرمانروایی رسیدند.
دوره داوران با دو ویژگی شناخته میشود، این ویژگی را پیوسته در طول تاریخ با بنی اسرائیل مشاهده میکنیم. یکی انحراف آنان از خط پیامبران(ع): و دیگری مسلط کردن خداوند کسانی را که عذاب دردناکی به آنان بچشانند، همچنان که در قرآن از آن یاد شده است.
تورات (سفر داوان در باب سوم و پنجم) دربارة انحراف بنی اسرائیل بعد از یوشع(ع) چنین میگوید:
(آنان) در میان کنعانیان و حیثی و اموریها و فرزیها و حیویها و یبوسیان، ساکن شده و دخترانشان را همسران خود قرار داده و دختران خود را به پسران آنها داده و خدایان آنها را پرستیدند.
و در باب 8: 3 میگوید:
نخستین کسی که بر آنها سلطه یافت و آنها را به مدت هشت سال تحت فرمان خود درآورد (کوشان رشتعایم) فرمانروای آرام در منطقه النهرین بود.
آنگاه بنی عمون و عمالقه بر آنها هجوم برده و بر شهر اریحا استیلاء یافتند.[3]
سپس یا بین فرمانروای کنعان به مدت ده سال در حاصور بر آنان مسط شد.[4]
بعد از آن بنی عموم و فلسطینیان هجده سال آنان را به بردگی خود درآوردند.[5]
و پس از آن فلسطینیها آنها را کیفر نموده و مدت چهل سال بر آنان مسلط گشتند.[6]
فرمانروایی داوران پس از یوشع(ع) تا زمان صموئیل پیامبر(ع) ادامه یافت، همان پیامبری که خداوند متعال در قرآن وی را چنین یاد نموده است:
آیا ندیدی آن گروه بنی اسرائیل را که پس از موسی از پیمب خود درخواست کردند که فرمانروایی برای ما برانگیز تا به (سرکردگی او) در راه خدا جهاد کنیم پیامبرشان گفت: «آیا اگر جهاد بر شما فرض شود نافرمانی میکنید؟» گفتند: «چگونه میشود که ما در راه خدا مبارزه نکنیم در حالی که ما فرزندانمان از دیارمان رانده شدهایم.» اما چون جهاد بر آنان مقرر گردید بجز اندکی همه روی گردانیدند و خداوند از کردار ظالمان آگاه است.[7]
تاریخ نویسان در این دوره را حدود یک قرن؛ یعنی از 1130 ق.م تا دوران طالوت و داود(ع) 1025 ق.م تخمین میزنند، در حالی که از سفر داوران در تورات مدت این دوره بیش از این مقدار فهمیده میشود.
دورة داود و سلیمان(ع)
دوران طالوت (شاؤل) را بخشی از دوران داود و سلیمان(ع) قرار دادیم؛ زیرا او اگرچه پیامبر نبود اما فرمانروایی بود در خط انبیاء مورخین مدت فرمانروایی وی را پانزده سال از سال 1025 تا 1010 ق.م ذکر نمودهاند. و پس از او داود و سلیمان از سال 1010 تا 931 ق.م یعنی سالِ وفات حضرت سلیمان فرمانروایی کردند.
ملاحظه میشود که گرد آورندگان توراتٍ موجود، نسبت به حضرت موسی، داود و سلیمان(ع) ستم روا داشته و تهمتهای بزرگ اخلاقی، سیاسی و اعتقادی به آنان نسبت دادهاند و بسیاری از تاریخ نویسان غربی مسیحی نیز از آنان پیروی نموده و مطالبی را هم بر گفتههای آنان افزودند. متأسفانه مسلمانانی که پیرو فرهنگ غرب بودهاند نیز از این دسته تبعیت نمودهاند. درود و سلام خدا بر تمام پیام آوران الهی. ما در پبیشگاه خدااوند از کسانی که نسبت به آن بزرگوران بهتان روا داشتهاند بیزاری میجوئیم.
حضرت داوود بنی اسرائیل را از ورطة بتپرستی و سلطه بت پرستان نجات داد و نفوذ دولت الهی خود را به مناطق مجاورش کشید. و با ملتهایی که تحت فرمانروائی او درآمدند به شایستگی رفتار کرد. به گونهای که خداوند متعال این ویژگی داوود را در کتاب خود و از زبان پیامبرش حضرت محمد(ص) تعریف نموده است.
حضرت داوود علیه السلام تصمیم گرفت در محل عبادت جدش ابراهیم(ع) در قدس و بر بلندی کوه مریّا مسجدی بنا کنند اما آنجا خرمنگاه یکی از ساکنان قدس از قبیل یبوسها به نام ارونا بود. به طوری که در تورات فعلی آمده «داوود علیه السلام آن قطعه زمین را به پنجاه شاقل نقره خرید، و مسجدی ساخت و در آن اقامه نماز کرد. و در کنار آن حیواناتی برای خداوند قربانی میشد.»[8]
حضرت سلیمان وارث سلطنت و فرمانروائی پدر بزرگوارش داوود علیه السلام گردید. و دولت او به همان گستردگی و عظمتی رسید که در قرآن و احادیث رسول گرامی اسلام(ص) آمده است. سلیمان مسجد پدرش داوود و جد اعلای خود ابراهیم را به شکل با شکوهی بازسازی کرد. این بنا به معبد سلیمان(ع) معروف گشت.
دوره فرمانروایی حضرت سلمیان(ع) دوره استثنایی در تاریخ انبیاء(ع) است. خداوند در این دوره نمونهای از امکانات شگفتآور و متنوعی را که میتوانست در تسخیر انسانها باشد ظاهر ساخت؛ چرا که ملتها موجودیت سیاسی خود را به رهبری پیامبران خدا و جانشینان آنان بر پا داشتند و توان خود را در طغیان و نبرد علیه یکدیگر به کار نبردند. خداوند قرآن میفرماید:
اگر خداوند روزی را بر بندگانش گسترش میداد، بیتردید در زمین ستم و طغیان میکردند، اما خداوند به مقداری که بخواهد، فرو میفرستد، و او نسبت به بندگانش آگاه و بیناست».[9]
حضرت سلیمان(ع) طبق فرمایش قرآن، در حالی که بر تخت خود نشسته بود جان به جان آفرین تسلیم کرد. مورخان وفات او را در سال 931 ق.م میدانند. با درگذشت حضرت سلیمان انحراف در میان بنی اسرائیل آغاز شد و دولت وی تجزیه گشت. سپس خداوند کسانی را بر بنی اسرائیل مسلط کرد تا آنان را به عذابی دردناک گرفتار سازد.
تورات فعلی پس از آن که در سفر اول فرمانروایان، بر سلیمان(ع) افترا میبندد که او دست از بندگی خدا برداشته و به پرستش بتها پرداخت، میگوید:
و به سلیمان گفت: علت این کار نزد توست و تو پیمان و واجبات مرا که به تو سفارش نمودم پاس نداشتی، من نیز کشور را از دست تو گرفته و جزء جزء میگردانم.[10]
دوران تجزیه و کشمکش داخلی
اختلافهای داخلی اسرائیلیان تا آنجا پیش رفت که از نیروهای بتپرست باقی ماندة پیرامون خود و نیز از فراعنه و آشوریان و بابلیان بر علیه یکدیگر یاری گرفتند.
یهودیان پس از درگذشت حضرت سلیمان(ع) در شکیم (نابلس) گرد آمده و بیشتر آنان با «یربعام بن نباط» بیعت کردند. او از دشمنان حضرت سلیمان در زمان حیاتش بود و از دست آن حضرت به سوی فرعون مصر گریخته بود و پس از وفات سلیمان دوباره بازگشت و مورد استقبال یهودیان قرار گرفت و در ساحل غربی رود اردن دولتی به نام اسرائیل تأسیس کرد و پایتخت آن را شکیم یا سامره قرار دارد. و تعداد اندکی از آنان با «رحبعام» پسر حضرت سلیمان بیعت نموده و پایتخت خود را قدس قرار دادند و این دولت به نام «یهودا» معروف گردید.
اما آصف بن برخیا وصی حضرت سلیمان ـ که خداوند او را در قرآن با جمله «عنده علم من الکتاب» (نزد او دانشی از کتاب بود) وصف نموده ـ از بنی اسرائیل جز تکذیب وی، بهرهای نبرد.
تورات ذکر میکند که کفر و بتپرستی امری آشکار در میان پیروان یربعام بوده و میگوید:
او دو گوساله از طلا ساخته یکی از آنها را در قدس و دیگری را در «دان» قرار داد و در کنار آنها حیواناتی را قربانی کرد و به مردم گفت: اینها خدایان شما هستند که از مصر شما را به سوی (شکیم) روانه ساختند، بنابراین در پیشگاه آنها قربانی کنید و به طرف اورشلیم نروید. پس مردم خواستة او را پذیرفتند.[11]
در کنار پرستش گوساله، یربعام آنان را به پرستش خدایانی دیگر، از جمله «عشتروت» خدای صیدونیها و «کموش» خدای مو آبیها و «مکلوم» خدای عمونیها، فرمان داد.[12]
بعد از سه سال کشور یهودا به همین سرنوشت گرفتار شد و مردم به بتپرستی روی آوردند.[13]
«شیشق» فرعون مصر فرصت را غنیمت شمرد و در سال 926 ق.م به منظور پشتیبانی از یربعام و پایان دادن به دولت پسر حضرت سلیمان و طرفداران وی، طی هجومی قدس را اشغال نمود «و خزانههای خانة خدای خود و کاخ فرمانروا و حتی سپرهای زرینی را که حضرت سلیمان(ع) ساخته بود با خود به غارت برد»[14]
ظاهراً شرایط عمومی جامعه، فرعون مصر را برای تداوم سطة خود یا سلطه هم پیمانش یربعام یاری نکرد، بنابراین پس از عقبنشینی او، این کشور کوچک اندکی از موجودیت خود را باز یافت ولی نبردها با یربعام همچنان ادامه یافت.
چنانکه «آرامیها» نیز از ضعف دو دولت موجود در منطقه استفاده نموده و با هجوم به کشور یهودا پس از به اسات درآوردن سرانشان، آنان را به سوی پایتخت خود دمشق آورده و برای آنها جزیه و مالیات مقرر داشتند، و این ماجرا در زمان فرمانروایی آرامی بن هود (سال 879 ـ 843 ق.م) اتفاق افتاد.[15]
سپس در زمان پادشاهی «آخاب بن عومری» در سالهای 874 ـ 853 ق.م بر کشور یربعام جزیه مقرر نموده و آن را تحت الحمایه خود قرار دادند.
همچنین تورات، نبرد فلسطینیها با عربهایی را یادآور میشود که در اطراف «کوشسیین» از کشور یهودا در زمان فرمانروایی «یهورام» زندگی میکردند. آنان قدس را اشغال نموده و بر اموال موجود در قصر فرمانروا استیلاء یافته و زنان و فرزندان وی را به اسارت درآوردند.[16]
تورات میگوید که لشکر «آرامیها» در بیت المقدس به نبرد پرداخته و سران آنجا را هلاک کرد و تمام گنجینهها را برگرفته و به حزائیل پادشاه آرامیها تقدیم نمود.[17]
همچنین یوآش فرمانروای اسرائیل بر کشور یهودا یورش برد و حصار شهر را ویران ساخت و تمام زر و سیم و ظروف موجود در خانه خدا و نیز خزانههای سلطان را به یغما برد.[18]
این کشمکش و تسلط کشورهای مجاور بر یهودیان تا زمان اشغالگری آشوریان، ادامه داشت.
دورة استیلای آشوریان
سلطة آشوریها بر یهودیان، با هجوم شَلْمَنَّصرِ سوم فرمانروای آشوریان در سالهای 859 تا 824 ق. به کشور آرامیها و قلمرو اسرائیل آغاز گردید، به گونهای که تمام منطقه، تحت فرمان او و فرمانروایان آشوریِ پس از وی درآمد، به نظر میرسد که کشور یهودا، بر خلاف کشور اسرائیل تحت فرمان و اطاعت آشوریان قرار گرفت؛ زیرا به گفتة تورات فرمانروای یهودا «آحاز بن یوثام» از فرمانروای آشور «تَغلث فَلاسَرْ» خواست که دست به حملهای علیه کشور اسرائیل و آرامیها بزند و او درخواست وی را پذیرفته و در سال 732 ق.م اقدام به حمله نمود. و جانشین او شَلمنَّصر پنجم نیز کار او را دنبال کرد، اما هنگام محاصرة شکیم (نابلس) یعنی پایتخت اسرائیل، درگذشت و جانشین وی «سرجون دوم» اشغال نابلس را به پایان برد و بر آن تسلط یافت. آشوریان در حمله بر اسراییل اخراج یهودیان از مکان را مطرح و «تغلث فلاسر» تمام آنان را اسیر و به سرزمین خود بازگرداند و آشوریان را جایگزین آنها نمود.[19]
پس از او «سلطان فَقَحْ» به تکمیل آن نقشه پرداخت و او را به اسارت گرفت.[20]
سرجون دوم، نزدیک به سی هزار تن از یهودیان را به سوی حرّان و کرانة خابور و میدیا کوچ داد، و آرامیها را جایگزین آنان نمود.[21]
در دوران فرمانروایی حزقیا که ظاهراً میکوشید با مصریان ارتباط برقرار نماید، کشور یهودا از سلطة آشوریها خارج گردید اما «سنحاریب» فرمانروای آشور بر وی خشمگین شد و در حدود سال 701 ق.م برای تسلط بر کشور یهودا، دست به حمله گسترده زد و قدس را به تصرف خود درآورد. و «حزقیا» قصر فرمانروا را به وی تسیم کرد.»[22] این آخرین هجوم آشوریان برای سیطره بر یهودا بود.
تورات فعلی علاوه بر پادشاهان قبلی آشور، از اسرْحدّون، و آشور بانیبال آخرین فرمانروای آنها یاد کرده، میگوید:
این دو، اقوامی را از آشور کوچانده و در سامره (نابلس) اسکان دادند.[23]
دوران استیلای بابلیان
نینوا، پایتخت آشوریان، در سال 612 ق.م به دست مادها و بابلیها (کلدانیها) سقوط کرد و سرزمین آنها توسط این دو نیروی جدید تقسیم شد. عراق، سرزمین شام و فلسطین نصیب بابلیان شد. بخت النصر مشهورترین فرمانروای آنان، برای به اطاعت درآوردن سرزمین شام و فلسطین دوبار، ابتدا در سال 597 و سپس به سال 586 ق.م به آنها حمله کرد.
او در نخستین هجوم، قدس را محاصره و فتح کرده و خزانههای قصر فرمانروا را از آنِ خود نمود، و شمار زیادی از یهودیان از جمله سلطان «یَهوُ یاکین» و مدافعان او رابه اسارت درآورد، و صِدِقْیا عموی یهویاکین را بر یهودیان باقی مانده برگماشت و اسیران را در منطقة نیبور نزدیک رود خابور در بابل اسکان داد.[24]
علت حملة دوم، کشمکش میان بخت النصر و فرعون مصر برای نفوذ در منطقه فلسطین بود، فرعون فرمانروایان شام و فلسطین، از جمله صِدِقْیا فرمانروای قدس را بر هم پیمانی با خود و علیه بابلیان تشویق کرد. آنان نیز پذیرفتند. او حملة خود را به منطقه آغاز کرد، اما بختالنّصر به سرعت دست به هجومی دیگر زد که منجر به شکست مصریان و تصرف تمام منطقه گردید. لشکر بابلیان وارد قدس شدند و معبد سلیمان را به آتش کشیده، ویران کردند و خزانههای آن را به غارت بردند.
خانه بزرگان یهود را نیز چنین کرده و قریب به 50 هزار تن از یهودیان را به اسارت گرفتند و فرزندان صِدِقْیا را پیش روی او سر بریده و سپس چشمهایش را از حدقه بیرون آوردند و او را به بند کشیده همراه با اسیران بردند، و بدین گونه کشور یهودا را منقرض ساختند.[25]
نکته : ?هود آخرالزمان داوود سل?مان آرشور?ان بابل?ان
دوران استیلای ایرانیان
کورش فرمانروای ایران، در سال 539 ق.م سرزمین بابل را اشغال و حکومت آن را سرنگون کرد و با حمله به منطقة شام و فلسطین آنجا را نیز فتح نمود و به اسرای بختالنصر و یهودیانی که در بابل به سر میبردند اجازة بازگشت به قدس و بازسازی معبد را صادر کرد و گنجهای معبد را به آنان بازگردانید و «زِربابل» را به عنوان فرمانروا بر آنان برگزید.[26]
حاکم یهودی منصوب کورش، ساختن معبد سلیمان را آغاز نمود، اما اقوام مجاور از این کار، به هراس افتاده و به کمبوجیه جانشین کورش شکایت کردند، وی دستور داد از ادامة ساخت معبد جلوگیری شود، اما مجدداً «دارای اول»، اجازه تکمیل بنا را صادر کرد و ساختمان معبد در سال 515 ق.م به اتمام رسید.[27]
سلطة ایرانیها بر یهودیان از سال 539 تا 331 ق.م ادامه یافت. در این مدت، کوروش، کمبوجیه، داریوش اول (دارا)، خشایارشا، و اردشیر، معاصر عزیز پیامبر(ع) فرمانروایی کردند و سپس تعدادی از سلاطین ایرانی از جمله داریوش دوم و اردشیر دوم و سوم قدرت را به دست گرفتند.
داریوش سوم آخرین فرمانروای ایرانی بود که به دست اسکندر مقدونی از پای درآمد. در تورات فعلی پیرامون بسیاری از این فرمانروایان سخن به میان آمده است.
دوران استیلای یونانیها
اسکندر مقدونی به مصر و منطقه شام و فلسطین لشکر کشی کرد و آن مناطق را فتح نمود و هواداران ایران و قدرتهای محلی را که رو در روی وی ایستاده بودند در هم شکست و وارد قدس گردید و آنجا را کاملاً تحت فرمان خود درآورد. سپس به سوی ایران رفت و در جنگی که در «اربیل» شمال عراق رخ داد، داریوش سوم و لشکر او را نابود کرد و ایران را فتح نمود. بدین وسیله یهودیان از سال 331 ق.م تحت سیطره یونان درآمدند.
پس از مرگ اسکندر، بین فرماندهان ارتش، بر سر امپراطوری بزرگ او کشمکش و اختلاف درگرفت. پس از این اختلاف که بیست سال به طول انجامید، بطالسه (منسوب به بطلیموس) در مصر، بر بیشتر بخشهای آن دولت، استیلا یافتند و سلوکیها (منسوب به سلوکوس) در سوریه بر بخشهایی دیگر از آن مسلط شدند. سرانجام قدس در سال 312 ق.م تحت سیطره بطلیموسیان قرار گرفت. سپس انتیوکوس، سلوکیِ سوم، در سال 198 ق.م قدس را از تصرف آنان خارج کرد اما بار دیگر بطالسه بر قدس غلبه کرده و تا فتح روم، یعنی سال 64 ق.م در آنجا ماندند.
تورات فعلی ش تن از بطالسه را به نام بطلیموس اول و دوم ... تا آخر یاد کرده و میگوید:
بطلیموس اول روز شنبه داخل اورشلیم شد و شماری از یهودیان را دستیگر و به مصر روانه کرد.[28]
همچنین پنج تن از سلوکیها به نامهای «انتیوکوس» اول و دوم ... تا آخر را یاد نموده و میگوید:
چهارمین آنها به سال 175 تا 163 ق.م، به قدس لشکر کشی کرد و تمام اشیاء گرانبهای معبد را به غارت برد و پس از دو سال ضربة بزرگی به قدس وارد کرد و آنچه داشت به یغما برد و خانه و دیوارهای آن را ویران کرد و زنان و کودکان را به اسارت درآورد و مجسمة خدای خود زفْس (زئوس) را در معبد نصب کرد و یهودیان را به پرستش آن فرمان داد، که عده بسیاری پذیرفتند. این در حالی بود که در اثر جنبش یهودیان مکابی، در سال 168 ق.م، برخی از آنان به مخفیگاهها و غارها پناه برده بودند.[29]
این جنبش، که یهودیان به آن افتخار میکنند، شباهت زیادی به جنگ گروهها و دستههایی دارد که یهودیان معتقد، علیه یونانیان بتپرست برپا کردند و در دوران مختلف پیروزیهای محدودی به دست آوردند، این جنبش تا سلطة رومیان همچنان ادامه یافت.
دورة استیلای رومیان
بومبی، فرمانروای روم، ابتدا در سال 64 ق.م با اشغال سوریه، آن را به امپراطوری روم ملحق نمود و در سال دوم، قدس را تصرف کرد و آن را تابع فرمانروای رومی سوریه قرار داد.
در انجیل متی آمده است:
در سال 39 ق.م قیصر روم، «اگوست هیرودیس ادومی» را فرمانروای یهودیان قرار داد و بنای معبد سلیمان را به شکل وسیع و زیبا بازسازی کرد و در سال 4 ق.م درگذشت.[30]
چنانکه انجیلها آوردهاند، پسر وی هیرودیس دوم، از سال 4 ق.م تا سال 39 م. فرمانروایی کرد و حضرت مسیح(ع) در زمان او دیده به جهان گشود و او بود که یحیی بن زکریا(ع) را به قتل رساند و سر او را بر طبقی زرین، برای سالومه یکی از عناصر بدکارة بنی اسرائیل هدیه فرستاد.[31]
انجیلها و تاریخ نویسان، آشفتگیها و آشوبهایی که در عهد نرون به سالهای 54 ـ 68 م. در قدس و فلسطین به وقوع پیوسته و ماجراهایی را که میان یهودیان و رومیها و میان خود یهودیها اتفاق افتاده بیان میکنند.
«فَسْبِسیان» قیصر روم، در سال 70 م فرزند خود تیطُس را به عنوان فرمانروای منطقه منصوب کرد و وی به قدس یورش برد، یهودیان در آنجا جمع شدند تا آن که آذوقهشان تمام شد و ضعیف گردیدند، تیتوس دیوار شهر را خراب کرد و آن را به اشغال خود درآورد و با کشتن هزاران یهودی، خانههای آنها را ویران و معبد را در هم کوبیده و به آتش کشید و به گونهای آن را از بین برد که مردم حتی جای آن را نیافتند. او باقی مانده مردم را به روم فرستاد.
مسعودی در کتاب خود میگوید: «شمارکشتهها در این حمله از یهودیان و مسیحیان به سه هزار هزار (یعنی سه میلیون تن) رسید»[32] که ظاهراً در این رقم مبالغه وجود دارد.
پس از این حوادث، رومیان با یهودیان شدت عمل بیشتری نشان دادند. و اوج آن، زمانی بود که کنستانتین و قیصرهای پس از وی، آئین خود را بر اساس اعتقاد به مسیحیت بنا نهاده و یهودیان را مورد آزار و اذیت قرار دادند و از همین رو یهودیان، جنگ کسری با رومیان و شکست روم را در سال 620 م. یعنی دوران ظهور پیامبر اسلام(ص)، مژده دادند و یهودیان حجاز خوشحال شده و برای مسلمانان آرزوی پیروزی کردند، پس خداوند آیهای نازل کرد که میفرماید:
الف، لام، میم، رومیان مغلوب گردیدند در نزدیکترین سرزمین و آنان پس از مغلوب شدنشان به زودی غالب میگردند، در اندک سالی، فرجام کار در گذشته و آینده از آن خداست و آنروز ایمان آورندگان شاد میگردند به یاری خدا و او هر کسی را که بخواهد یاری میکند و اوست غالب و مهربان.[33]
به گفتة مورخان، پس از پیروزی ایرانیان، یهودیان، شمار زیادی از اسرای مسیحی رومی را بالغ بر 90 هزار نفر میشدند از ایرانیان، خریداری کرده و آنها را سربریدند.
پس از چند سال که هراکلیوس بر ایرانیان پیروز شد، یهودیان را مجازات نمود و باقیمانده آنها را از قدس اخراج و این شهر بر یهودیان تحریم شد، به خاطر همین بود که رومیان با عمر بن خطاب شرط کردند که هیچ یهودی قدس اقامت نکند و او هم قبول کرد، و آن را در عهدنامة صلح نوشت.[34]
این واقعه در سال 638 م.؛ یعنی سال 17 ق. اتفاق افتاد و قدس و فلسطین از آن پس جزء دولت اسلامی محسوب شد و این وضعیت تا سال 1343 ق 1925 م.؛ یعنی وقتی که حکومت عثمانی به دست غربیان سقوط کرد، ادامه داشت.
این نگاه گذرا به تاریخ یهودیان، امور متعددی را برای ما روشن میکند از جمله تفسیر آیات سورة اسراء پیرامون یهودیان که فرمود «شما دو بار در زمین فساد میکنید» یک بار مربوط به پیش از بعثت پیامبر(ص) و بار دیگر مربوط به پس از آن است و این تنها تقسیمبندی مناسب، دربارة تبهکاریهای فراوان یهودیان است که سراسر تاریخ از فساد و تباهی آنان مالامال است.
و مراد از این جمله خداوند که میفرماید: «بندگانی از خود را که پر صلابت هستند علیه شما برانگیزیم». مسلمانان هستند؛ چرا که خداوند در صدر اسلام مسلمانان را بر آنان مسلط ساخت و پیشینان ما درون خانههای آنها به جست و جویشان پرداخته و سپس وارد مسجدالاقصی شدند.
اما وقتی که ما از اسلام فاصله گرفتیم، خداوند قدرت یهود را به آنها بازگرداند و آنان را به وسیلة اموال و فرزندان یاری رساند و از لحاظ تعداد و طرفداران، آنها را بیش از ما قرار داد. آنگاه بار دیگر در نهضت زمینهساز حکومت حضرت مهدی(ع) و حرکت ظهور آن بزرگوار، خداوند ما مسلمانان را بر آنها مسلط خواهد ساخت و ما در تاریخ، غیر از مسلمانان قومی را نمییابیم که خداوند، ابتدا آنها را بر یهود چیره ساخته و سپس قدرت یهود را علیه آنها بازگردانده باشد.
اما برتری جویی یهودیان، بر ملتها که در روایت از آن خبر داده شده، تنها یک بار اتفاق میافتد نه دوبار، که آنهم همزمان با فسادانگیز بار دوم یهود و یا نتیجة آن است. این برتریطبی را در هیچ دورهای از تاریخ یهود به جز دورة پس از جنگ جهانی دوم نمیتوان دید.
پس از امروز، بنا بر نص قرآن، یهودیان در مرحلة دوم تبهکاری و برتری جویی بزرگ خود هستند، و ما در آغاز سلطة الهی خویش بر آنان و رسوا شدن چهرة کریهشان هستیم ... تا زمانی که خداوند، فتح و پیروزی را به ما عنایت نموده و قبل از ظهور حضرت و یا همراه آن حضرت، همچون نیاکان خود، وارد مسجد اقصی شویم، و شیوة خود بزرگی آنها را در جهان در هم کوبیده و ریشه کن سازیم.
اما این سخن خداوند که فرمودند:
امید است خداوند بر شما رحم کند و اگر باز گردید باز میگردیم و ما جهنم را برای کافران زندان قرار دادیم.
دلالت دارد که پس از نابودی اسرائیل بسیاری از یهودیان باقی میمانند و حضرت، کسانی را که اسلام نمیآورند از سرزمینهای عربی اخراج میکند و طبق روایات، آنها دوباره دست به تبهکاری میزنند که منجر به حرکت دجّال یک چشم میشود، که این بار حضرت مهدی(ع) و مسلمانان به زندگی بسیاری از آنان خاتمه میدهند و خداوند دوزخ را برای آنان حصار قرار میدهد و مسلمانان نیز در این دنیا با بازداشت آنان، از تبهکاریشان جلوگیری میکنند.
پ?نوشت:
[1] کتاب دوم، باب 33: 50 ـ 53.
[2] کتاب دوم، باب 1: 38.
[3] داوران، باب 3: 13.
[4] داوران، باب 4:2.
[5] داوران، باب 1: 8.
[6] داوران، باب 13: 1.
[7] سوره بقره(2) آیه 246.
[8] سفر صموئیل، اصحاح 24: 24 و سفر اخبار اول، اصحاح 21: 22، 28.
[9] سوره شوری (42) آیه 27.
[10] سفر اول (فرمانروایان)، اصحاح 11: 1ـ13.
[11] سفر (فرمانروایان)، باب 12ک 26 ـ 33.
[12] سفر اخبار فرمانروایان، باب 14ک 21 ـ 24 و سفر دوم، باب 11: 13 ـ 17 و باب 12.
[13] سفر اول اخبار فرمانروایان، باب 14: 21 ـ 24 و سفر دوم، باب 11: 13 ـ 17 و باب 12.
[14] سفر اخبار فرمانروایان، باب 14: 25 ـ 26.
[15] سفر دوم فرمانروایان، باب 13: 3 ـ 13.
[16] کتاب دوم فرمانروایان، باب 21: 16 ـ 17.
[17] کتاب دوم فرمانروایان، باب 24: 3 و باب 12 ـ 17 ـ 18.
[18] کتاب دوم فرمانروایان، باب 14: 11 ـ 14 و باب 25: 21 ـ 24.
[19] کتاب دوم اخبار فرمانروایان، باب 15: 29.
[20] اخبار روزها، باب 5: 29.
[21] کتاب دوم فرمانروایان، باب 17: 5 و 6 و 18.
[22] کتاب اخبار فرمانروایان، باب 18: 13 ـ 15.
[23] کتاب عزرا، باب 4: 10.
[24] کتاب دوم فرمانروایان، باب 24: 17 ـ 20 و 25 و کتاب دوم اخبار، باب 36: 11 ـ 21 و کتاب ارمیا، باب 39: 1 ـ 4.
[25] کتاب دوم فرمانروایان، باب 24: 17 ـ 20 و 25 و کتاب دوم اخبار، باب 36: 11 ـ 21 و کتاب ارمیاء باب 39: 1 ـ 4.
[26] کتاب عزرا، باب 6: 3 ـ 7 و باب 1: 7 ـ 11.
[27] کتاب عزرا، باب 6: 1ـ15.
[28] کتاب دانیال، باب 11: 5.
[29] کتاب مکابیان، باب 1: 41 ـ 53.
[30] انجیل متی، ص 2.
[31] انجیل مُرقس، 6: 16 ـ 28.
[32] التنبیه والإشراف ص 110.
[33] سوره روم ( ) آیه 1 ـ 5.
[34] تاریخ طبری؛ ج 3 ص 105.
نکته : ?هود آخرالزمان ا?ران?ان ?ونان روم
وعده خداوند نسبت به تسلط دائم بر یهودیان
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید:
آنگاه که پروردگارت اعلام نمود که حتماً تا روز قیامت بر آنان (یهود) کسانی را خواهد انگیخت که پیوسته عذابی سخت بر آنها روا دارند، همانا پروردگار تو زود کیفر و [در عین حال] بسیار آمرزنده و مهربان است * و آنها (یهود) را روی زمین به صورت گروههایی پراکنده کردیم، برخی از آنان نیکوکارند و برخی فروتر از آنها و آنان را با خوشی و ناخوشی آزمودیم، شاید که [به سوی حق] بازگردند.[2]
معنی دو آیة شریف این است که خداوند اعلان و مقدر فرموده که در آینده، افرادی را بر یهود مسلط میگرداند که تا روز رستاخیز آنان را به عذابی سخت گرفتار سازد. او خدایی است که به سرعت کیفر میدهد و بسیار آمرزنده و مهربان است.
و از جمله مجازاتهای خداوند دربارة یهودیان این است که آنها را در زمین پراکنده و دسته دسته میگرداند، گروهی از آنان نیکوکار وگروهی بدکارند و آنها را با خیر و شر آزمایش میکند شاید توبه نموده و هدایت شوند.
ما اجرا این وعدة الهی در کیفر یهود را، در تمام دورانهای تاریخی آنان به استثنای دوران حکومت پیامبرانی چون موسی، یوشع، داود وسلیمان (ع) مشاهده میکنیم و خداوند همواره اقوام و ملتهای مختلفی را بر آنها مسلط گردانیده که آنان را به عذابی دردناک گرفتار نمودهاند.
ممکن است گفته شودکه پادشاهان مصر، بابل، یونان، فارس، روم و دیگران بودند که بر یهودیان تسلط یافته و آنان را مجازات سختی نمودند اما مسلمانان چنان رفتاری با آنها نکردهاند، بلکه تنها بر نیروهای نظامی آنها پیروز گشتند و سپس زندگی درسایة دولت اسلامی را از آنان پذیرفتند، تا با برخورداری از ازادی و حفظ حقوق خود در سایة قوانین اسلامی زندگی کرده و جزیه بپردازد.
اما پاسخ این است که معنی عذاب سخت این نیست که پیوسته آنها را کشته یا آواره و زندانی نمایند، آن چنانکه بیشتر حکومتهایی که پیش از اسلام بر آنان تسلط یافتند، اینگونه عمل کردند، بلکه به این معنی است که آنها از لحاظ نظامی، سیاسی، تسلیم آن حکومتی میگردند که خداوند بر آنان مسلط ساخته، اگر چه مسلمانان در کیفر دادن یهودیان، از دیگران ملایمتر بودند، اما همان سیطره مسلمانان، مصداق تسلط بر یهودیان، و کیفر نمودن آنان است.
گاهی نیز گفته میشود: تاریخ یهود تطبیق این وعدة خدا را بر آنها گواهی میدهد ولی در یک و یا حداقل نیم قرن اخیر، کسی که آنان را مجازات و کیفر دهد بر آنان مسلط نشده، بلکه آنان از سال 1936 میلادی بدترین شکنجهها را در فلسطین و دیگر مناطق به مسلمانان روا میدارند! این قضیه را چگونه میتوان تحلیل نمود؟
پاسخ این است که: این دوره از تاریخ زندگی یهودیان استثناست؛ زیرا این همان دورة بازگشت قدرتآنهاست که خداوند در سورة اسراء به آنان وعده فرموده است:
سپس پیروزی شما را بر کسانی که آنان را علیه شما برانگیختیم برگردانده و به شما اموال و فرزندانی عطا کرده، وشما را از یارانی بیش از تعداد آنان برخوردار سازیم تا با همکاری شما بر ضد آنها بستیزند.[3]
بنابراین، این دوره خارج از وعدة کلی تسلط بر آنهاست تا اینکه وقت کیفر و مجازات دوم به دست مسلمانان فرا رسد.
در این زمینه روایاتی از ائمه(ع) رسیده که وعدة الهی در سرکوب مجدد یهود نیز بدست مسلمانان انجام میپذیرد، مؤلف مجمع البیان، در ارتباط با سرکوب یهود در طغیان دوم آنان، اتفاق نظر مفسران را بیان کرده و فرموده مراد از آن نزد تمام مفسران، امت پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) است، و همین معنی از امام باقر(ع) نقل شده، و علی بن ابراهیم قمی، در تفسیر خود آن را از ابیالجارود، از امام باقر(ع) بیان کرده است.
وعده خداوند در فرونشاندن آتش جنگ یهودیان
خدای متعال در قرآن مجید میفرماید:
یهودیان گفتند دست خدا بسته است، دستهای خودشان بسته باد، و به سبب این گفته از رحمت خدا دور باشند. بلکه دستهای [قدرت] خدا گشوده است و هر گونه بخواهد انفاق میکند ... آنچه از ناحیة پروردگار بر تو فرود آمده، بر سرکشی و کفر بسیاری از آنان میافزاید و ما میان آنان تا روز رستاخیز، کینه و دشمنی انداختیم، و هر وقت آتش جنگی را بر افروختند، خداوند آن را خاموش گردانید، آنان سعی در ایجاد فساد در زمین دارند و خداوند فساد کنندگان را دوست ندارد.[4]
این وعده الهی بر فرو نشاندن آتش جنگهایی است که یهودیان میافرزوند. خواه مستقیماً خود آنان جنگافروزی نمایند و یا اینکه دیگران را به جنگ تحریک کنند و این وعده الهی به دلیل لفظ «کلّما أوقدوا» یعنی «هر وقت آتشافروزی نمایند» بدون استثناء است.
تاریخ گذشته و حال یهود گواهی میدهد که آنها همواره در پشت پردة بسیاری از آشوبها و جنگها بودهاند، اما خداود با لطف و عنایت خویش وعدة خود را نسبت به مسلمانان و بشریت تحقق بخشیده، و مکر و حلیة یهود را باطل و نقشههایشان را خنثی و آتش جنگ آنان را فرو نشانده است.
شاید بزرگترین آتش جنگ و آشوبی که آنان علیه مسلمانان و جهانیان برافروختهاند، همین نبرد فعلی باشد که جهت دامن زدن به آن، شرق و غرب را تحریک نموده و خودشان در فلسطین به طور مستقیم، و در اکثر کشورهای جهان به طور غیر مستقیم طرف درگیریاند، و آنچه باقی مانده وعدة خداوند است که با فرو نشاندن این جنگ تحقق مییابد.
از آیة شریفة یاد شده چنین استفاده میشود که دشمنی و درگیری داخلی آنها، خود یکی از اسباب لطف الهی جهت فرو نشاندن آتش جنگ آنها خواهد بود.
و ما میان آنان تا روز قیامت دشمنی و کینهتوزی افکندیم و هر گاه آتش جنگی را بر افروختند، خداوند آن را فرو نشاند.
حال به روایاتی میپردازیم که از نقش یهود در عصر ظهور سخن میگویند:
برخی از روایات عصر ظهور، مربوط به گرد آمدن یهودیان در فلسطین قبل از جنگی است که نابودی آنها را در پی دارد که تفسیری بر این آیة شریفه است:
... به بنی اسرائیل گفتیم در زمین ساکن شوید و زمانی که قیامت فرا رسد شما را با همدیگر [به صحنه محشر] میآوریم.[5]
یعنی شما را از هر ناحیهای گردهم میآوردیم، چنانکه در تفسیر نورالثقلین آمده است. حدیث دیگر دربارة اجتماع و کارزار یهودیان در عکّا است، از پیامبر(ص) روایت شده که فرمود:
آیا شنیدهاید نام شهری را که بخشی از آن درون دریاست؟ عرض کردند: آری، فرمود: قیامت به پا نمیشود مگر آنکه هفتاد هزار تن از فرزندان اسحاق به این شهر یورش برند.[6]
و از امیر مؤمنان(ع) روایت شده است که فرمود: در مصر منبری را بنا نموده و دمشق را قطعاً تخریب خواهم کرد و یهودیان را از شهرهای عربی بیرون میرانم وبا عصایم عربها را به پیش خواهم راند. راوی این حدیث (عبایه اسدی) میوید: پرسیدم ای امیر مؤمنان، شما به گونهای خبر میدهید که به یقین پس از مردن زنده خواهید؟ فرمود: هیهات ای عبایه که متوجه نشدی! مردی از تبار من؛ یعنی مهدی(ع) این کارها را انجام میدهد.[7]
روایت این نکته را میفهماند که یهودیان بر بسیاری از شهرهای عرب تسلط و یا در آن حضور موثر دارند.
از جمله روایاتی که در ارتباط با یهودیان است، حدیث کشف معبد توسط آنهاست، تعبیر «کشف هیکل» (معبد) در شمار نشانههای ظهور آمده، که ظاهراً کشف معبد حضرت سلیمان(ع) است، از امیر مؤمنان(ع) نقل شده که فرمودند:
ظهور آن حضرت نشانهها و علاماتی دارد: نخست محاصرة کوفه با کمین و پرتاب سنگ، و ایجاد شکاف و رخنه در زوایای کوچههای کوفه و تعطیلی مساجد به مدت چهل شب و کشف معبد و به اهتزاز درآمدن پرچمهایی گرداگرد مسجد بزرگ (مسجدالحرام) است. قاتل و مقتول در این ماجرا، در آتشاند.[8]
احتمال دارد که آن معبد، اثر تاریخی غیر از معبدِ حضرت سلیمان بوده و یا در محل دیگری غیر از قدس باشد، چون عبارت «کشف معبد» به طور کلی یاد شده و نامی از کاشف آن به میان نیامده است.
بخشهای اول این روایت نشانگر حالت جنگِ در کوفه است که در روایات، گاهی از آن به عراق یاد میشود، اما در این جا به معنی همان شهر کوفه و محدوده آن و در هم کوبیدن آن و ایجاد موانع در گوشه و کنار آن است.
اما پرچمهای گوناگون در اطراف مسجد الحرام، اشاره به درگیری و کشمش قبایل بر سر حکومت دارد که اندکی پیش از ظهور حضرت پدید خواهد آمد و در این زمینه روایات فروانی وارد شده است.
دستهای دیگر از احادیث، روایاتی است که به معرفی افرادی میپردازد که خداوند بعد از فساد آفرینی وتکبر جویی یهودیان بر آنان مسلط میگرداند، که تعدادی از آنها در تفسیر آیات قرآن مجید گذشت، و برخی دیگر دربارة ایران و شخصیتهای ایرانی در زمان ظهور است، مانند حدیث «پرچمهای سیاه» که توسط راویان متعدد نقل شده و در آن چنین آمده است.
درفشهای سیاه، از خراسان ظهور میکنند که هیچ چیز قادر به بازگرداندن آنها نیست، تا سرانجام در قدس برافراشته شوند.
روایات مربوط به بیرون آوردن توارت اصلی از غاری در انطاکیه و کوهی در شام و فلسطین و دریاچة طبریه، توسط حضرت مهدی(ع) و استدلال آن حضرت بر یهودیان، به وسیلة تورات از جملة همین روایات است.
از پیامبر اسلام(ص) روایت شده که فرمود:
تورات و انجیل را از سرزمینی که انطاکیه نامیده میشود بیرون میآورد.[9]
و نیز از آن بزرگوار نقل شده که فرمودند:
(صندوق مقدس) را از غاری در انطاکیه و بخشهای تورات را از کوهی در شام بیرون آورده و به وسیلة آن با یهودیان به استدلال میپردازد و سرانجام بسیاری از آنها اسلام میآورند.[10]
همچنین از پیامبر(ص) نقل شده که فرمود:
صندوق مقدس از دریاچة طبریه به وسیله او آشکار میشود و آن را در پیشگاه او در بیتالمقدس قرار میدهند و چون یهودیان آن را مشاهده مینمایند، به جز اندکی بقیه ایمان میآورند.[11]
و تابوت سکینه (صندوق مقدس) همان است که در فرموده خدای متعال آمده است.
پیامبرشان گفت: دلیل و نشانه بر پادشاهی او این است که آن تابوت (صندوق عهدی که موسی را در داخل آن به آب افکندند) به سوی شما میآید که در آن سکینه و آرامشی از ناحیة پروردگارتان وجود دارد و از آنچه آل موسی و آل هارون باقی گذاشتهاند، که آنرا فرشتگان حمل میکنند، به راستی در آن نشانهای [ از صداقت حاکمیت طالوت] برای شماست چنانکه مؤمن باشید.[12]
در تفسیر آیه آمده است که این صندوق که در آن میراث پیامبران: وجود دارد، دلیل و نشانهای برای بنی اسرائیل است مبنی بر اینکه چه کسی شایستگی فرمانروایی را دارد، از این رو فرشتگان آن را آورده و از میان جمعیت بنی اسرائیل عبور داده و آنگاه در پیش روی طالوت(ع) قرار میدهند، سپس طالوت(ع) آن را به داوود و او به سلیمان و او به وصی خود آصف بن برخیا تسلیم میکند، اما بنی اسرائیل بعد از وصی حضرت سلیمان چون از دیگری اطاعت میکنند آن صندوق را از دست میدهند.
و مراد از جمله «فیسلم کثیر منهم» (بسیاری از آنان ایمان میآورند) و یا «أسلمت الّا قلیاً منهم» (به جز اندکی از آنان بقیه ایمان میآورند) ممکن است کسانی باشند که صندوق مقدس را میبینند و یا کسانی ک حضرت مهدی(ع) بوسیلة تورات اصلی با آنان استدلال مینماید و یا افرادی که حضرت آنان را پس از آزادسازی فلسطین در آنجا باقی میگذارد.
در روایتی دیگر آمده که تعداد سیهزار نفر از یهودیان به حضرت ایمان میآورند که نسبت به کل جمعیت آنان، رقم اندکی است.
از جمله روایتهای مربوط به یهود، روایتهای درگیری حضرت و یارانش با یهودیان است. همچون حدیث بیرون راندن آنان از جزیره العرب توسط آن حضرت که گذشت. این اقدام حضرت با پیروزی بر یهودیان و بیرون راندن آنان از فلسطین به پایان میرسد، علمای شیعه و سنی روایات مربوط به نبرد بزرگ حضرت مهدی(ع) با سفیانی را نقل کردهاند، نبردی که از پشتیبانی یهودیان و رومیان برخوردار است. این نبرد در جبههای از انطاکیه تا عکّا امتداد دارد؛ یعنی در طول ساحل سوریه، لبنان و فلسطین و از آنجا تا طبرستان، دمشق و قدس ادامه مییابد. شکست بزرگ وعده داده شدة یهود در آنجا اتفاق میافتد به گونهای که سنگ و درخت به سخن میآیند که ای مسلمان! این شخص یهودی است، او را بکش.
حدیث دیگر مربوط به نبرد «مرج عکّا» است که شاید جزیی از جنگ بزرگ پیشین باشد، هر چند احتمال آن است که جزیی از دومین نبرد مهدی(ع) با غربیها و پشتیبانان یهودی آنها باشد، که پس از گذشت دو یا سه سال از آزادی فلسطین و شکست یهودیان و غربیها به وقوع میپیوندد.
به گفتة روایات، حضرت مهدی(ع) پس از آن، پیمان صلح وعدم تجاوزی را به مدت 7 یا 10 سال با روم؛ یعنی غربیها منعقد میکند که ظاهراً حضرت عیسی(ع) میانجی و واسطة آن پیماننامه است، اما آنان پس از دو یا سه سال پیمانشکنی نموده، و با هشتاد لشکر که هر یک متشکل از 12 هزار تن میباشد، به نبرد میپردازند که در این نبرد بزرگ، بسیاری از دشمنان خدا به هلاکت میرسند تا جایی کهاین نبرد را به کشتار عظیم و ضیافت «مرج عکا» توصیف میکنند؛ یعنی ضیافتی که درندگانِ زمین و پرندگان آسمان از گوشت بدن ستمگران استفاده میکنند.
از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود:
شهر رومی را با تکبیر 70 هزار مسلمان میگشاید، آنان شاهد این کشتار عظیم و خوان گستردة خدا در مرج عکّا خواهند بود.[13]
از جملة روایتها، احادیث مربوط به موقعیت نظامی شهر عکّا در زمان ظهور حضرت است که حضرت، آنجا را پایگاه دریایی برای فتح اروپا قرار میدهد.
در روایات آمده است:
آن حضرت تعداد چهارصد کشتی را در ساحل عکّا تدارک دیده و با یاران خویش به سرزمین رومیان روی آورده و آنجا را فتح مینماید.[14]
پ?نوشت:
[1] بحارالانوار، ج 60، ص 216.
[2] سوره اعراف (7) آیه 167 ـ 168.
[3] سوره اسراء (17) آیه 6.
[4] همان، آیه 104.
[5] همان.
[6] مستدرک حاکم، ج 4، ص 476.
[7] بحارالانوار، ج 53، ص 60.
[8] همان، ج 52، ص 273.
[9] همان، ج 51، ص 25.
[10] منتخبالأثر، ص 309.
[11] الملاحم والفتن، ص 57.
[12] سوره بقره (2) آیه 248.
[13] بشارهالاسلام، ص 297.
[14] الزام الناصب، ص 224.
نکته : ?هود جنگ ظهور بن?¬اسرائ?ل آخرالزمان
اشاره:
در قسمت نخست این مقاله با بهرهگیری از آیات قرآن و روایت معصومین(ع) نقش یهود در دوران ظهور بررسی شد. در این قسمت برای روشنتر شدن مباحث قبلی نگاهی اجمالی به تاریج یهود خواهیم داشت.
مطالب این بخش با استناد به دایرهالمعارف کتاب مقدس از انتشارات «جامعة کلیساهای خاور نزدیک» و کتاب تاریخ یهود از کتب آنان تألیف محمد عزّت دروزه، آورده شده است.
تاریخ یهود در این مدت به ده دوره تقسیم میشود:
1. دورة حضرت موسی و یوشع(ع)، 1270 ق ـ 1130 ق.م؛
دورة دوان 1130 ـ 1025 ق.م؛
دورة حضرت داود و سلیمان(ع) 1025 ـ 931 ق.م؛
دورة تجزه و کشمکشهای داخلی 931 ـ 859 ق.م؛
دوران تسلط آشوریان 859 ـ 612 ق.م؛
دوران تسلط بابلیها 597 ـ 539 ق؛
دوران سلطة ایرانیان 539 ـ 331 ق؛
دوران تسلط یونانیها 331 ـ 64 ق
دوران تسلط رومیان 64 ـ 638 م؛
دوران تسلط اسلام 638 ـ 1925 م.
نویسنده: علی کورانی
مترجم: مهدی حقی
منبع: rasad.ir 26/10/84
اگر به جز آیات نخستینِ سورة «بنی اسرائیل» پیرامون نقش یهودیان در آخرالزمان و عصر ظهور حضرت مهدی(ع)، چیز دیگری هم در اختیار نداشتیم، همان کافی بود؛ زیرا این آیات در عین کوتاهی، آیات وحی الهی و بسیار رسا و گویا هستند که خلاصهای از تاریخ را بیان کرده و به شکل معجزهآسا و با دقت تمام، آینده را روشن ساخته است.
در حالی که علاوه بر این آیهها و آیات دیگر، روایات بسیاری وجود دارد که بعضی مربوط به تفسیر آیات، و برخی دیگر پیرامون وضع یهودیان در عصر ظهور و انقلاب حضرت مهدی(ع) است، که پس از تفسیر آیات به بیان آنها نیز خواهیم پرداخت.
وعده الهی نسبت به نابودی یهودیان
خداوند در سوره بنی اسرائیل آیات 4 تا 8 میفرماید:
و قضینا إلی بنی اسرائیل فی الکتاب لتفسدنّ فی الأرض مرّتین و لتعلنّ علوّا کبیراً.
ما در تورات به بنی اسرائیل حکم قطعی کردیم که شما در زمین دو بار فساد خواهید کرد و برتری طلبی و طغیان بزرگی خواهید نمود.
یعنی ما در توراتی که بر آنان فرستادیم حکم قطعی کردیم که شما به زودی از راه راست منحرف شده و دو بار در جامعه فساد و تبهکاری میکنید، همچنانکه به زودی بر دیگران برتری جویی و طغیان بزرگی خواهید نمود.
فإذا جاء وعد أولاهما بعثنا علیکم عباداً لنا أولی بدس شدید ... .
چون وقت مجازات شما بر نخستین فساد و تبهکاریتان رسید، بندگانی که منسوب به ما هستند به سویتان میفرستیم، بندگانی با صلابت و سرسخت که بر سرتان فرود آیند.
فجاسوا خلال الدیار و کان وعداً مفعولاً.
که در میان خانهها به جست و جوی [شما] بپردازند و این وعدهای قطعی و انجام شدنی است.
این جمله کنایه از سهولت فتح نخستین فلسطین به دست مسلمانان است، که سپاه مسلمانان به جست و جوی خانه به خانه بقایای دشمنان خود میپرازند و این وعدهای، قطعی است.
ثم رددنا لکم الکرّه علیهم و أمددناکم بأموال و بنین و جعلناکم أکثر نفیراً.
سپس شما را بر مسلمانانی که علیه شما برانگیختیم، پیروز گردانیم و به شما ثروتها و فرزندانی عطا کنیم و از یاوران بیشتری برخوردار نماییم تا به کمک شما علیه آنان بستیزند.
إن أحسنتم أحنستم لأنفسکم و إن أسأتم فلها ... .
اگر خوبی کردید، خوبی به خود نمودهاید و اگر بدی کردید به خود بدی کردهاید ... .
و آنگاه وضع شما مدتی بدین گونه ادامه پیدا میکند و چنانچه توبه نموده و به واسطة نعمتهایی که از ثروتهایی که از ثروتها و اولاد به شما بخشیدیم، نیک عمل نمودید به سود خودتان بوده و اگر به بدی و طغیان و خود بزرگبینی پرداختید فرجام بد آن، مربوط به خودتان خواهد بود.
فإذا جاء وعدالاخره لیسؤوا وجوهکم و لیدخلوا المسجد کما دخلوه أول مره و لیتبرّوا ما علواً تتبیراً.
و چون وعدة [کیفر طغیان] بار دوم فرا رسد، [مخالفانتان] چهرههای شما را غمبار و سیاه گردانند و وارد مسجد [الاقصی] گردند همانگونه که نخستین بار داخل شدند و بر آنچه دست یافتند به کلی نابود کنند.
اما شما در آینده نه تنها عمل نیک انجام نمیدهید بلکه به اعمال بد دست میزنید، ما شما را مهلت میدهیم تا روزی که وقت مجازات و کیفر شما بر دومین فسادتان فرار رسد، آنگاه بندگانی از سوی خراسان را که به مراتب سختتر از مرحلة اول رفتار مینمایند، بر شما مسلط میکنیم تا آنچه را از آن بیمناک وگریزانید بر شما تحمیل کنند و وارد مسجدالاقصی گردند، همانطور که در زمان تعقیب خانه به خانه شما در مرحلة اول، وارد گردیده و برتریجویی و فسادگرایی شما را به نابودی کشاندند.
عسی ربّکم أن یرحمکم و إن عدتم عدنا و جعلنا جهنّم للکافرین حصیراً.
[اگر توبه کنید] امید است که پروردگارتان بر شما ترحم کند و اگر [به فساد] بازگردید ما نیز به [کفر شما] باز میگردیم و جهنم را برای کافرن زندانی تنگ قرار دادیم.
شاید پروردگارتان شما را بعد از دومین کیفر با هدایت خویش مورد رحمت قرار دهند و چنانچه ما نیز مجازات شما را آغاز میکنیم و شما را در تنگنای دنیوی قرار داده و در آخرت دوزخ را زندان و حصار شما خواهیم ساخت.
نخستین نتیجهای که از این آیات قرآن گرفته میشود آن است که تاریخ یهودیان بعد از حضرت موسی تا پایان زندگانیشان در ایجاد فتنه و فساد در جامعه خلاصه میشود، تا آنگاه که مجازاتشان فرا رسد و خداوند افرادی را برانگیزد که به سهولت بر آنان چیره شوند.
سپس خداوند بنا بر حکمت ومصلحت خود، یهودیان را بر آنان پیروز گرداند، و به آنها مال و اولاد فراوان دهد و یاری کنندگان انها را در دنیا افزایش دهد. اما یهودیان نه تنها از این اموال و یاران استفاده نمیکنند بلکه برای بار دوم در روی زمین به فساد و فتنه روی میآورند، البته این بار علاوه بر فساد، گرفتاری خوی تکبر و برتریطلبی شده و خویش را بسیار بهتر و برتر از سایر مردم میپندارند.
و زمانی که لحظة کیفرشان فرا رسد خداوند بار دیگر آن قوم را بر آنان چیره ساخته، و مجازات شدیدتری را در سه مرحله بر آنها فرو میفرستد.
نتیجه دوم این که، گروهی که خداوند بار اول بر ضد یهودیان بر میانگیزد، به آسانی بر آنها چیره میشوند، آنگاه داخل مسجدالاقصی شده و به تعقیب خانه به خانه یهودیان میپردازند، و نیروی نظامی آنها را متلاشی میکنند.
آنگاه خداوند برای بار دوم آنها را به سراغ یهودیان میفرستد و با وجود غلبة یهودیان بر آنها و زیادی یاران و هوادارانشان، ضربات شدیدتری را در سه نوبت از مسلمانان دریافت میکنند، که در اولین نوبت، چهرههای پلید آنان را آشکار و آنها را رسوا ساخته و همانند نبرد سابق، فاتحانه وارد مسجدالاقصی میشوند. و سپس خوی تکبر و برتری جوئی آنان بر ملتها را، در هم میشکنند. این نکته را از نظر ادبیات زبان عرب از حرف «لام» در سه جمله «لیسوؤا وجوهکم» و «لیدخلوا المسجد ... و لیتبرّوا» میتوان فهمید.
سؤال اساسی که مفسران مطرح میکنند این است که آیا این دو نوع فساد که در یکی از آنها حس خودخواهی وجود دارد، تمام شده و آن دو کیفر وعده شده بر آنان به وقوع پیوسته یا هنوز چنین حوادثی واقع نشده است؟
برخی از مفسران بر این عقیده که هر دو پیشبینی عملی شده است، بدین ترتیب که کفر فتنه و فسادِ نخستین به دست «بنوخذ نصر » (بختالنصر) و مجازاتِ دوم به دست «تیتوس» رومی عملی شده و بعضی دیگر معتقدند که هنوز آن دو کیفر رخ نداده است. اما نظریه درست این است که: اولین کیفر در برابر نخستین فساد، در صدر اسلام، به دست مسلمانان انجام گرفت، اما وقتی مسلمانان از اسلام فاصله گرفتند، خداوند یهودیان را بر آنان چهره ساخت، اما یهودیان مجدداً در زمین فساد و طغیان نمودند و هر گاه که مسلمانان دوباره به اسلام روی آورند زمانِ کیفر دوم فرا رسیده و به دست مسلمانان انجام خواهد شد.
بر اساس همین تفسیر، از امامان معصوم(ع) روایاتی رسیده که در آنها آن قوم که خداوند در مرحلة دوم علیه یهودیان برمیانگیزد، به حضرت مهدی(ع) و یاران او و به اینکه آنان اهل قم و کسانی هستند که خداوند آنها را قبل از ظهور حضرت بر میانگیزد، تأویل شده است.
در تفسیر عیّاشی از امام باقر(ع) روایت شده که حضرت بعد از آنکه آیة شریفة «بعثنا علیکم عباداً لنا أولی بأس شدید» را قرائت نمود، فرمود:
مراد از این آیه حضرت قائم(ع) و یاران اویند که نیرومند و با صلابت هستند.
و در تفسیر نورالثقلین از امام صادق(ع) نقل شده که آن حضرت در تفسیر همین آیة شریفه فرمود:
خداوند قومی را قبل از خروج حضرت قائم، بر میانگیزاند که دشمنی از دشمنان آل محمد(ص) را رها ننموده، مگر اینکه او را به هلاکت میرسانند.
و در کتاب بحارالانوار امام صادق(ع) روایت شده که وقتی آن حضرت این آیه را قرائت فرمود، عرض کردیم: فدایت گردیم آنها چه کسانی هستند؟ امام سه بار فرمودند: به خدا سوگند اهل قم هستند، به خدا سوگند اهل قم هستند، به خدا سوگند اهل قم هستند.[1]
این سه روایت از نظر مفهوم کیسان بوده و تعارضی بین آنها نیست؛ چرا که اهل قم یعنی شیعیان حضرت که از ایران هستند و روایت شده که آنها با حضرت قیام کرده و یاریاش میکنند.
به نظر میرسد که مقاومت یهودیاندر مقابل پیروان حضرت در چند نوبت انجام میگیرد، تا آنکه امام مهدی(ع) ظهور کند و نابودی نهایی به رهبری وی و به دست با کفایت او، ارواحنا فداه، تحقق یابد.
از جمله مطالبی که دلالت دارد دومین کیفرِ وعده داد شدة یهودیان به دست مسلمانان انجام خواهد گرفت، این است که آن قومی که خداوند وعده فرموده، دوبار علیه یهودیان بر میانگیزد، یک امت بوده و صفاتی که برای آنان یاد شده و ویژگیهایِ جنگِ آنان با یهودیان جز بر مسلمانان تطبیق نمیکند. پس پادشاهان مصر، بابل، یونان، ایران، روم ودیگران که در طول تاریخ بر یهودیان تسلط یافتند، هیچکدام با صفت «عباداً لنا» (بندگان ما) که در قرآن آمده، سازگاری ندارند، وانگهی بعد از کیفر اول حادثهای هم پیش نیامده که یهودیان بر هیچیک از آنان چیره گردند، در حالی که پس از مجازات اول یهودیان در صدر اسلام، بار دیگر یهودیان بر ما غلبه پیدا نمودند، و خداوند آنها را با اموال و فرزندان یاری کرد، و طرفداران آنها را نیز با حمایت ابرقدرتها بیش از ما قرار داد.
و هم آنان هستند که در زمین فساد نموده، و بر ما و سایر ملتها، برتری طلبی میکنند و این مجاهدان و کفرستیزان اسلام هستند که ضربات خود را بر پیکر آنها وارد ساخته و چهره آنان را در غم و اندوه فرو میبرند.
با بررسی تاریخ یهود بعد از حضرت موسی(ع) روشن میگردد که فتنهگری و فسادانگیزی در گذشته و حالِ یهود وجود داشته است، اما برتری وعده داده شدة آنها تنها در زمان ما به وجود آمده است و البته کیفرِ وعده داده شده خداوند نیز در پی ان خواهد آمد.
این مطلب برای تمام کسانی که از تایخ یهود آگاهی دارند، کاملاً واضح و آشکار است.