دوران حضرت موسی یوشع(ع):
حضرت موسی(ع)، یک صد و بیست سال زندگی کرد، از این مدت، نزدیک به سی سال در کاخ فرعون مصر، و ده سال نزد شعیب پیامبر(ص) در «قادش برنیع» واقع در انتهای صحرای سینا از سمت فلسطین نزدیک درّه «عرّبّه» سپری کرد.
تورات موجود (سفر خروج باب 12:37 و سفر عدد، باب 33 : 369 تعداد افراد بنی اسرائیل (به جز فرزندان) را که همراه موسی(ع) حرکت کردند، ششصد هزار مرد پیاده میداند اما برخی پژوهشگران غربی تعداد آنها را شش هزار نفر تخمین میزنند.
تاریخنگاران این نظر را برمیگزینند که خروج آنها از مصر در اوایل قرن سیزدهم قبل از میلاد، یعنی حدود سال 1230 ق.م در زمان فرعون «منفتاح» بوده است. و حضرت موسی(ع) در کوهی نزدیک «قادش» درگذشت و وصی او یوشع بن نون(ع) وی را در آنجا دفن کرد و قبرش را پنهان ساخت. در حالی که حضرت انواع آزار و اذیت را از بنی اسرائیل در زمان حیات و پس از مرگش تحمل نمود.
توراتِ موجود، دربارة او و هارون میگوید:
«خدا به موسی گفت: در این کوه بمیر که برادرت هارون در کوه هور جان سپرد. چون شما دو تن به من خیانت ورزیدید، چون مرا در محل آبِ سرزمینِ قادش در زمین سینا تقدیس نکردید. پس به راستی تو زمین را از مقابل آن مینگری اما تو بدانجا، به سرزمینی که من به بنی اسرائیل اعطا کردهام داخل نمیشوی».[1]
و میگوید:
«یوشع بن نون وارد آنجا خواهد شد».[2]
رهبری بنی اسرائیل را پس از موسی(ع) وصی او یوشع پیامبر بر عهده گرفت و آنها را به کرانة غربی رود اردن برد و فعالیت خود را از شهر «اریحا» آغاز نمود و 31 شهر از شهرها و آبادیهای اطراف را که هر یک دارای زمینهای کشاورزی بودند، فتح نمود. ساکنان آن مناطق بتپرستان کنعانی بودند.
یوشع آن منطقه را میان فرزندان بنی اسرائیل که نسبت به یکدیگر حسادت میورزیدند، تقسیم نمود. بابهای 15 تا 19 از سفر یوشع، شهرها و شهرکهای منطقه را که حدود 216 پارچه میباشد، نام میبرند.
یوشع(ع) حوالی سال 1130 ق.م در سن نزدیک به یکصد و ده سالگی بدرود حیات گفت.
دورة داوران و سلطة فرمانروایان محلی
رهبری بنی اسرائیل پس از یوشع(ع) به داوران و قاضیان انتقال یافت که شبیه خلفا در میان قبائل قریش بودند که پانزده تن از آنان به فرمانروایی رسیدند.
دوره داوران با دو ویژگی شناخته میشود، این ویژگی را پیوسته در طول تاریخ با بنی اسرائیل مشاهده میکنیم. یکی انحراف آنان از خط پیامبران(ع): و دیگری مسلط کردن خداوند کسانی را که عذاب دردناکی به آنان بچشانند، همچنان که در قرآن از آن یاد شده است.
تورات (سفر داوان در باب سوم و پنجم) دربارة انحراف بنی اسرائیل بعد از یوشع(ع) چنین میگوید:
(آنان) در میان کنعانیان و حیثی و اموریها و فرزیها و حیویها و یبوسیان، ساکن شده و دخترانشان را همسران خود قرار داده و دختران خود را به پسران آنها داده و خدایان آنها را پرستیدند.
و در باب 8: 3 میگوید:
نخستین کسی که بر آنها سلطه یافت و آنها را به مدت هشت سال تحت فرمان خود درآورد (کوشان رشتعایم) فرمانروای آرام در منطقه النهرین بود.
آنگاه بنی عمون و عمالقه بر آنها هجوم برده و بر شهر اریحا استیلاء یافتند.[3]
سپس یا بین فرمانروای کنعان به مدت ده سال در حاصور بر آنان مسط شد.[4]
بعد از آن بنی عموم و فلسطینیان هجده سال آنان را به بردگی خود درآوردند.[5]
و پس از آن فلسطینیها آنها را کیفر نموده و مدت چهل سال بر آنان مسلط گشتند.[6]
فرمانروایی داوران پس از یوشع(ع) تا زمان صموئیل پیامبر(ع) ادامه یافت، همان پیامبری که خداوند متعال در قرآن وی را چنین یاد نموده است:
آیا ندیدی آن گروه بنی اسرائیل را که پس از موسی از پیمب خود درخواست کردند که فرمانروایی برای ما برانگیز تا به (سرکردگی او) در راه خدا جهاد کنیم پیامبرشان گفت: «آیا اگر جهاد بر شما فرض شود نافرمانی میکنید؟» گفتند: «چگونه میشود که ما در راه خدا مبارزه نکنیم در حالی که ما فرزندانمان از دیارمان رانده شدهایم.» اما چون جهاد بر آنان مقرر گردید بجز اندکی همه روی گردانیدند و خداوند از کردار ظالمان آگاه است.[7]
تاریخ نویسان در این دوره را حدود یک قرن؛ یعنی از 1130 ق.م تا دوران طالوت و داود(ع) 1025 ق.م تخمین میزنند، در حالی که از سفر داوران در تورات مدت این دوره بیش از این مقدار فهمیده میشود.
دورة داود و سلیمان(ع)
دوران طالوت (شاؤل) را بخشی از دوران داود و سلیمان(ع) قرار دادیم؛ زیرا او اگرچه پیامبر نبود اما فرمانروایی بود در خط انبیاء مورخین مدت فرمانروایی وی را پانزده سال از سال 1025 تا 1010 ق.م ذکر نمودهاند. و پس از او داود و سلیمان از سال 1010 تا 931 ق.م یعنی سالِ وفات حضرت سلیمان فرمانروایی کردند.
ملاحظه میشود که گرد آورندگان توراتٍ موجود، نسبت به حضرت موسی، داود و سلیمان(ع) ستم روا داشته و تهمتهای بزرگ اخلاقی، سیاسی و اعتقادی به آنان نسبت دادهاند و بسیاری از تاریخ نویسان غربی مسیحی نیز از آنان پیروی نموده و مطالبی را هم بر گفتههای آنان افزودند. متأسفانه مسلمانانی که پیرو فرهنگ غرب بودهاند نیز از این دسته تبعیت نمودهاند. درود و سلام خدا بر تمام پیام آوران الهی. ما در پبیشگاه خدااوند از کسانی که نسبت به آن بزرگوران بهتان روا داشتهاند بیزاری میجوئیم.
حضرت داوود بنی اسرائیل را از ورطة بتپرستی و سلطه بت پرستان نجات داد و نفوذ دولت الهی خود را به مناطق مجاورش کشید. و با ملتهایی که تحت فرمانروائی او درآمدند به شایستگی رفتار کرد. به گونهای که خداوند متعال این ویژگی داوود را در کتاب خود و از زبان پیامبرش حضرت محمد(ص) تعریف نموده است.
حضرت داوود علیه السلام تصمیم گرفت در محل عبادت جدش ابراهیم(ع) در قدس و بر بلندی کوه مریّا مسجدی بنا کنند اما آنجا خرمنگاه یکی از ساکنان قدس از قبیل یبوسها به نام ارونا بود. به طوری که در تورات فعلی آمده «داوود علیه السلام آن قطعه زمین را به پنجاه شاقل نقره خرید، و مسجدی ساخت و در آن اقامه نماز کرد. و در کنار آن حیواناتی برای خداوند قربانی میشد.»[8]
حضرت سلیمان وارث سلطنت و فرمانروائی پدر بزرگوارش داوود علیه السلام گردید. و دولت او به همان گستردگی و عظمتی رسید که در قرآن و احادیث رسول گرامی اسلام(ص) آمده است. سلیمان مسجد پدرش داوود و جد اعلای خود ابراهیم را به شکل با شکوهی بازسازی کرد. این بنا به معبد سلیمان(ع) معروف گشت.
دوره فرمانروایی حضرت سلمیان(ع) دوره استثنایی در تاریخ انبیاء(ع) است. خداوند در این دوره نمونهای از امکانات شگفتآور و متنوعی را که میتوانست در تسخیر انسانها باشد ظاهر ساخت؛ چرا که ملتها موجودیت سیاسی خود را به رهبری پیامبران خدا و جانشینان آنان بر پا داشتند و توان خود را در طغیان و نبرد علیه یکدیگر به کار نبردند. خداوند قرآن میفرماید:
اگر خداوند روزی را بر بندگانش گسترش میداد، بیتردید در زمین ستم و طغیان میکردند، اما خداوند به مقداری که بخواهد، فرو میفرستد، و او نسبت به بندگانش آگاه و بیناست».[9]
حضرت سلیمان(ع) طبق فرمایش قرآن، در حالی که بر تخت خود نشسته بود جان به جان آفرین تسلیم کرد. مورخان وفات او را در سال 931 ق.م میدانند. با درگذشت حضرت سلیمان انحراف در میان بنی اسرائیل آغاز شد و دولت وی تجزیه گشت. سپس خداوند کسانی را بر بنی اسرائیل مسلط کرد تا آنان را به عذابی دردناک گرفتار سازد.
تورات فعلی پس از آن که در سفر اول فرمانروایان، بر سلیمان(ع) افترا میبندد که او دست از بندگی خدا برداشته و به پرستش بتها پرداخت، میگوید:
و به سلیمان گفت: علت این کار نزد توست و تو پیمان و واجبات مرا که به تو سفارش نمودم پاس نداشتی، من نیز کشور را از دست تو گرفته و جزء جزء میگردانم.[10]
دوران تجزیه و کشمکش داخلی
اختلافهای داخلی اسرائیلیان تا آنجا پیش رفت که از نیروهای بتپرست باقی ماندة پیرامون خود و نیز از فراعنه و آشوریان و بابلیان بر علیه یکدیگر یاری گرفتند.
یهودیان پس از درگذشت حضرت سلیمان(ع) در شکیم (نابلس) گرد آمده و بیشتر آنان با «یربعام بن نباط» بیعت کردند. او از دشمنان حضرت سلیمان در زمان حیاتش بود و از دست آن حضرت به سوی فرعون مصر گریخته بود و پس از وفات سلیمان دوباره بازگشت و مورد استقبال یهودیان قرار گرفت و در ساحل غربی رود اردن دولتی به نام اسرائیل تأسیس کرد و پایتخت آن را شکیم یا سامره قرار دارد. و تعداد اندکی از آنان با «رحبعام» پسر حضرت سلیمان بیعت نموده و پایتخت خود را قدس قرار دادند و این دولت به نام «یهودا» معروف گردید.
اما آصف بن برخیا وصی حضرت سلیمان ـ که خداوند او را در قرآن با جمله «عنده علم من الکتاب» (نزد او دانشی از کتاب بود) وصف نموده ـ از بنی اسرائیل جز تکذیب وی، بهرهای نبرد.
تورات ذکر میکند که کفر و بتپرستی امری آشکار در میان پیروان یربعام بوده و میگوید:
او دو گوساله از طلا ساخته یکی از آنها را در قدس و دیگری را در «دان» قرار داد و در کنار آنها حیواناتی را قربانی کرد و به مردم گفت: اینها خدایان شما هستند که از مصر شما را به سوی (شکیم) روانه ساختند، بنابراین در پیشگاه آنها قربانی کنید و به طرف اورشلیم نروید. پس مردم خواستة او را پذیرفتند.[11]
در کنار پرستش گوساله، یربعام آنان را به پرستش خدایانی دیگر، از جمله «عشتروت» خدای صیدونیها و «کموش» خدای مو آبیها و «مکلوم» خدای عمونیها، فرمان داد.[12]
بعد از سه سال کشور یهودا به همین سرنوشت گرفتار شد و مردم به بتپرستی روی آوردند.[13]
«شیشق» فرعون مصر فرصت را غنیمت شمرد و در سال 926 ق.م به منظور پشتیبانی از یربعام و پایان دادن به دولت پسر حضرت سلیمان و طرفداران وی، طی هجومی قدس را اشغال نمود «و خزانههای خانة خدای خود و کاخ فرمانروا و حتی سپرهای زرینی را که حضرت سلیمان(ع) ساخته بود با خود به غارت برد»[14]
ظاهراً شرایط عمومی جامعه، فرعون مصر را برای تداوم سطة خود یا سلطه هم پیمانش یربعام یاری نکرد، بنابراین پس از عقبنشینی او، این کشور کوچک اندکی از موجودیت خود را باز یافت ولی نبردها با یربعام همچنان ادامه یافت.
چنانکه «آرامیها» نیز از ضعف دو دولت موجود در منطقه استفاده نموده و با هجوم به کشور یهودا پس از به اسات درآوردن سرانشان، آنان را به سوی پایتخت خود دمشق آورده و برای آنها جزیه و مالیات مقرر داشتند، و این ماجرا در زمان فرمانروایی آرامی بن هود (سال 879 ـ 843 ق.م) اتفاق افتاد.[15]
سپس در زمان پادشاهی «آخاب بن عومری» در سالهای 874 ـ 853 ق.م بر کشور یربعام جزیه مقرر نموده و آن را تحت الحمایه خود قرار دادند.
همچنین تورات، نبرد فلسطینیها با عربهایی را یادآور میشود که در اطراف «کوشسیین» از کشور یهودا در زمان فرمانروایی «یهورام» زندگی میکردند. آنان قدس را اشغال نموده و بر اموال موجود در قصر فرمانروا استیلاء یافته و زنان و فرزندان وی را به اسارت درآوردند.[16]
تورات میگوید که لشکر «آرامیها» در بیت المقدس به نبرد پرداخته و سران آنجا را هلاک کرد و تمام گنجینهها را برگرفته و به حزائیل پادشاه آرامیها تقدیم نمود.[17]
همچنین یوآش فرمانروای اسرائیل بر کشور یهودا یورش برد و حصار شهر را ویران ساخت و تمام زر و سیم و ظروف موجود در خانه خدا و نیز خزانههای سلطان را به یغما برد.[18]
این کشمکش و تسلط کشورهای مجاور بر یهودیان تا زمان اشغالگری آشوریان، ادامه داشت.
دورة استیلای آشوریان
سلطة آشوریها بر یهودیان، با هجوم شَلْمَنَّصرِ سوم فرمانروای آشوریان در سالهای 859 تا 824 ق. به کشور آرامیها و قلمرو اسرائیل آغاز گردید، به گونهای که تمام منطقه، تحت فرمان او و فرمانروایان آشوریِ پس از وی درآمد، به نظر میرسد که کشور یهودا، بر خلاف کشور اسرائیل تحت فرمان و اطاعت آشوریان قرار گرفت؛ زیرا به گفتة تورات فرمانروای یهودا «آحاز بن یوثام» از فرمانروای آشور «تَغلث فَلاسَرْ» خواست که دست به حملهای علیه کشور اسرائیل و آرامیها بزند و او درخواست وی را پذیرفته و در سال 732 ق.م اقدام به حمله نمود. و جانشین او شَلمنَّصر پنجم نیز کار او را دنبال کرد، اما هنگام محاصرة شکیم (نابلس) یعنی پایتخت اسرائیل، درگذشت و جانشین وی «سرجون دوم» اشغال نابلس را به پایان برد و بر آن تسلط یافت. آشوریان در حمله بر اسراییل اخراج یهودیان از مکان را مطرح و «تغلث فلاسر» تمام آنان را اسیر و به سرزمین خود بازگرداند و آشوریان را جایگزین آنها نمود.[19]
پس از او «سلطان فَقَحْ» به تکمیل آن نقشه پرداخت و او را به اسارت گرفت.[20]
سرجون دوم، نزدیک به سی هزار تن از یهودیان را به سوی حرّان و کرانة خابور و میدیا کوچ داد، و آرامیها را جایگزین آنان نمود.[21]
در دوران فرمانروایی حزقیا که ظاهراً میکوشید با مصریان ارتباط برقرار نماید، کشور یهودا از سلطة آشوریها خارج گردید اما «سنحاریب» فرمانروای آشور بر وی خشمگین شد و در حدود سال 701 ق.م برای تسلط بر کشور یهودا، دست به حمله گسترده زد و قدس را به تصرف خود درآورد. و «حزقیا» قصر فرمانروا را به وی تسیم کرد.»[22] این آخرین هجوم آشوریان برای سیطره بر یهودا بود.
تورات فعلی علاوه بر پادشاهان قبلی آشور، از اسرْحدّون، و آشور بانیبال آخرین فرمانروای آنها یاد کرده، میگوید:
این دو، اقوامی را از آشور کوچانده و در سامره (نابلس) اسکان دادند.[23]
دوران استیلای بابلیان
نینوا، پایتخت آشوریان، در سال 612 ق.م به دست مادها و بابلیها (کلدانیها) سقوط کرد و سرزمین آنها توسط این دو نیروی جدید تقسیم شد. عراق، سرزمین شام و فلسطین نصیب بابلیان شد. بخت النصر مشهورترین فرمانروای آنان، برای به اطاعت درآوردن سرزمین شام و فلسطین دوبار، ابتدا در سال 597 و سپس به سال 586 ق.م به آنها حمله کرد.
او در نخستین هجوم، قدس را محاصره و فتح کرده و خزانههای قصر فرمانروا را از آنِ خود نمود، و شمار زیادی از یهودیان از جمله سلطان «یَهوُ یاکین» و مدافعان او رابه اسارت درآورد، و صِدِقْیا عموی یهویاکین را بر یهودیان باقی مانده برگماشت و اسیران را در منطقة نیبور نزدیک رود خابور در بابل اسکان داد.[24]
علت حملة دوم، کشمکش میان بخت النصر و فرعون مصر برای نفوذ در منطقه فلسطین بود، فرعون فرمانروایان شام و فلسطین، از جمله صِدِقْیا فرمانروای قدس را بر هم پیمانی با خود و علیه بابلیان تشویق کرد. آنان نیز پذیرفتند. او حملة خود را به منطقه آغاز کرد، اما بختالنّصر به سرعت دست به هجومی دیگر زد که منجر به شکست مصریان و تصرف تمام منطقه گردید. لشکر بابلیان وارد قدس شدند و معبد سلیمان را به آتش کشیده، ویران کردند و خزانههای آن را به غارت بردند.
خانه بزرگان یهود را نیز چنین کرده و قریب به 50 هزار تن از یهودیان را به اسارت گرفتند و فرزندان صِدِقْیا را پیش روی او سر بریده و سپس چشمهایش را از حدقه بیرون آوردند و او را به بند کشیده همراه با اسیران بردند، و بدین گونه کشور یهودا را منقرض ساختند.[25]
نکته : ?هود آخرالزمان داوود سل?مان آرشور?ان بابل?ان
دوران استیلای ایرانیان
کورش فرمانروای ایران، در سال 539 ق.م سرزمین بابل را اشغال و حکومت آن را سرنگون کرد و با حمله به منطقة شام و فلسطین آنجا را نیز فتح نمود و به اسرای بختالنصر و یهودیانی که در بابل به سر میبردند اجازة بازگشت به قدس و بازسازی معبد را صادر کرد و گنجهای معبد را به آنان بازگردانید و «زِربابل» را به عنوان فرمانروا بر آنان برگزید.[26]
حاکم یهودی منصوب کورش، ساختن معبد سلیمان را آغاز نمود، اما اقوام مجاور از این کار، به هراس افتاده و به کمبوجیه جانشین کورش شکایت کردند، وی دستور داد از ادامة ساخت معبد جلوگیری شود، اما مجدداً «دارای اول»، اجازه تکمیل بنا را صادر کرد و ساختمان معبد در سال 515 ق.م به اتمام رسید.[27]
سلطة ایرانیها بر یهودیان از سال 539 تا 331 ق.م ادامه یافت. در این مدت، کوروش، کمبوجیه، داریوش اول (دارا)، خشایارشا، و اردشیر، معاصر عزیز پیامبر(ع) فرمانروایی کردند و سپس تعدادی از سلاطین ایرانی از جمله داریوش دوم و اردشیر دوم و سوم قدرت را به دست گرفتند.
داریوش سوم آخرین فرمانروای ایرانی بود که به دست اسکندر مقدونی از پای درآمد. در تورات فعلی پیرامون بسیاری از این فرمانروایان سخن به میان آمده است.
دوران استیلای یونانیها
اسکندر مقدونی به مصر و منطقه شام و فلسطین لشکر کشی کرد و آن مناطق را فتح نمود و هواداران ایران و قدرتهای محلی را که رو در روی وی ایستاده بودند در هم شکست و وارد قدس گردید و آنجا را کاملاً تحت فرمان خود درآورد. سپس به سوی ایران رفت و در جنگی که در «اربیل» شمال عراق رخ داد، داریوش سوم و لشکر او را نابود کرد و ایران را فتح نمود. بدین وسیله یهودیان از سال 331 ق.م تحت سیطره یونان درآمدند.
پس از مرگ اسکندر، بین فرماندهان ارتش، بر سر امپراطوری بزرگ او کشمکش و اختلاف درگرفت. پس از این اختلاف که بیست سال به طول انجامید، بطالسه (منسوب به بطلیموس) در مصر، بر بیشتر بخشهای آن دولت، استیلا یافتند و سلوکیها (منسوب به سلوکوس) در سوریه بر بخشهایی دیگر از آن مسلط شدند. سرانجام قدس در سال 312 ق.م تحت سیطره بطلیموسیان قرار گرفت. سپس انتیوکوس، سلوکیِ سوم، در سال 198 ق.م قدس را از تصرف آنان خارج کرد اما بار دیگر بطالسه بر قدس غلبه کرده و تا فتح روم، یعنی سال 64 ق.م در آنجا ماندند.
تورات فعلی ش تن از بطالسه را به نام بطلیموس اول و دوم ... تا آخر یاد کرده و میگوید:
بطلیموس اول روز شنبه داخل اورشلیم شد و شماری از یهودیان را دستیگر و به مصر روانه کرد.[28]
همچنین پنج تن از سلوکیها به نامهای «انتیوکوس» اول و دوم ... تا آخر را یاد نموده و میگوید:
چهارمین آنها به سال 175 تا 163 ق.م، به قدس لشکر کشی کرد و تمام اشیاء گرانبهای معبد را به غارت برد و پس از دو سال ضربة بزرگی به قدس وارد کرد و آنچه داشت به یغما برد و خانه و دیوارهای آن را ویران کرد و زنان و کودکان را به اسارت درآورد و مجسمة خدای خود زفْس (زئوس) را در معبد نصب کرد و یهودیان را به پرستش آن فرمان داد، که عده بسیاری پذیرفتند. این در حالی بود که در اثر جنبش یهودیان مکابی، در سال 168 ق.م، برخی از آنان به مخفیگاهها و غارها پناه برده بودند.[29]
این جنبش، که یهودیان به آن افتخار میکنند، شباهت زیادی به جنگ گروهها و دستههایی دارد که یهودیان معتقد، علیه یونانیان بتپرست برپا کردند و در دوران مختلف پیروزیهای محدودی به دست آوردند، این جنبش تا سلطة رومیان همچنان ادامه یافت.
دورة استیلای رومیان
بومبی، فرمانروای روم، ابتدا در سال 64 ق.م با اشغال سوریه، آن را به امپراطوری روم ملحق نمود و در سال دوم، قدس را تصرف کرد و آن را تابع فرمانروای رومی سوریه قرار داد.
در انجیل متی آمده است:
در سال 39 ق.م قیصر روم، «اگوست هیرودیس ادومی» را فرمانروای یهودیان قرار داد و بنای معبد سلیمان را به شکل وسیع و زیبا بازسازی کرد و در سال 4 ق.م درگذشت.[30]
چنانکه انجیلها آوردهاند، پسر وی هیرودیس دوم، از سال 4 ق.م تا سال 39 م. فرمانروایی کرد و حضرت مسیح(ع) در زمان او دیده به جهان گشود و او بود که یحیی بن زکریا(ع) را به قتل رساند و سر او را بر طبقی زرین، برای سالومه یکی از عناصر بدکارة بنی اسرائیل هدیه فرستاد.[31]
انجیلها و تاریخ نویسان، آشفتگیها و آشوبهایی که در عهد نرون به سالهای 54 ـ 68 م. در قدس و فلسطین به وقوع پیوسته و ماجراهایی را که میان یهودیان و رومیها و میان خود یهودیها اتفاق افتاده بیان میکنند.
«فَسْبِسیان» قیصر روم، در سال 70 م فرزند خود تیطُس را به عنوان فرمانروای منطقه منصوب کرد و وی به قدس یورش برد، یهودیان در آنجا جمع شدند تا آن که آذوقهشان تمام شد و ضعیف گردیدند، تیتوس دیوار شهر را خراب کرد و آن را به اشغال خود درآورد و با کشتن هزاران یهودی، خانههای آنها را ویران و معبد را در هم کوبیده و به آتش کشید و به گونهای آن را از بین برد که مردم حتی جای آن را نیافتند. او باقی مانده مردم را به روم فرستاد.
مسعودی در کتاب خود میگوید: «شمارکشتهها در این حمله از یهودیان و مسیحیان به سه هزار هزار (یعنی سه میلیون تن) رسید»[32] که ظاهراً در این رقم مبالغه وجود دارد.
پس از این حوادث، رومیان با یهودیان شدت عمل بیشتری نشان دادند. و اوج آن، زمانی بود که کنستانتین و قیصرهای پس از وی، آئین خود را بر اساس اعتقاد به مسیحیت بنا نهاده و یهودیان را مورد آزار و اذیت قرار دادند و از همین رو یهودیان، جنگ کسری با رومیان و شکست روم را در سال 620 م. یعنی دوران ظهور پیامبر اسلام(ص)، مژده دادند و یهودیان حجاز خوشحال شده و برای مسلمانان آرزوی پیروزی کردند، پس خداوند آیهای نازل کرد که میفرماید:
الف، لام، میم، رومیان مغلوب گردیدند در نزدیکترین سرزمین و آنان پس از مغلوب شدنشان به زودی غالب میگردند، در اندک سالی، فرجام کار در گذشته و آینده از آن خداست و آنروز ایمان آورندگان شاد میگردند به یاری خدا و او هر کسی را که بخواهد یاری میکند و اوست غالب و مهربان.[33]
به گفتة مورخان، پس از پیروزی ایرانیان، یهودیان، شمار زیادی از اسرای مسیحی رومی را بالغ بر 90 هزار نفر میشدند از ایرانیان، خریداری کرده و آنها را سربریدند.
پس از چند سال که هراکلیوس بر ایرانیان پیروز شد، یهودیان را مجازات نمود و باقیمانده آنها را از قدس اخراج و این شهر بر یهودیان تحریم شد، به خاطر همین بود که رومیان با عمر بن خطاب شرط کردند که هیچ یهودی قدس اقامت نکند و او هم قبول کرد، و آن را در عهدنامة صلح نوشت.[34]
این واقعه در سال 638 م.؛ یعنی سال 17 ق. اتفاق افتاد و قدس و فلسطین از آن پس جزء دولت اسلامی محسوب شد و این وضعیت تا سال 1343 ق 1925 م.؛ یعنی وقتی که حکومت عثمانی به دست غربیان سقوط کرد، ادامه داشت.
این نگاه گذرا به تاریخ یهودیان، امور متعددی را برای ما روشن میکند از جمله تفسیر آیات سورة اسراء پیرامون یهودیان که فرمود «شما دو بار در زمین فساد میکنید» یک بار مربوط به پیش از بعثت پیامبر(ص) و بار دیگر مربوط به پس از آن است و این تنها تقسیمبندی مناسب، دربارة تبهکاریهای فراوان یهودیان است که سراسر تاریخ از فساد و تباهی آنان مالامال است.
و مراد از این جمله خداوند که میفرماید: «بندگانی از خود را که پر صلابت هستند علیه شما برانگیزیم». مسلمانان هستند؛ چرا که خداوند در صدر اسلام مسلمانان را بر آنان مسلط ساخت و پیشینان ما درون خانههای آنها به جست و جویشان پرداخته و سپس وارد مسجدالاقصی شدند.
اما وقتی که ما از اسلام فاصله گرفتیم، خداوند قدرت یهود را به آنها بازگرداند و آنان را به وسیلة اموال و فرزندان یاری رساند و از لحاظ تعداد و طرفداران، آنها را بیش از ما قرار داد. آنگاه بار دیگر در نهضت زمینهساز حکومت حضرت مهدی(ع) و حرکت ظهور آن بزرگوار، خداوند ما مسلمانان را بر آنها مسلط خواهد ساخت و ما در تاریخ، غیر از مسلمانان قومی را نمییابیم که خداوند، ابتدا آنها را بر یهود چیره ساخته و سپس قدرت یهود را علیه آنها بازگردانده باشد.
اما برتری جویی یهودیان، بر ملتها که در روایت از آن خبر داده شده، تنها یک بار اتفاق میافتد نه دوبار، که آنهم همزمان با فسادانگیز بار دوم یهود و یا نتیجة آن است. این برتریطبی را در هیچ دورهای از تاریخ یهود به جز دورة پس از جنگ جهانی دوم نمیتوان دید.
پس از امروز، بنا بر نص قرآن، یهودیان در مرحلة دوم تبهکاری و برتری جویی بزرگ خود هستند، و ما در آغاز سلطة الهی خویش بر آنان و رسوا شدن چهرة کریهشان هستیم ... تا زمانی که خداوند، فتح و پیروزی را به ما عنایت نموده و قبل از ظهور حضرت و یا همراه آن حضرت، همچون نیاکان خود، وارد مسجد اقصی شویم، و شیوة خود بزرگی آنها را در جهان در هم کوبیده و ریشه کن سازیم.
اما این سخن خداوند که فرمودند:
امید است خداوند بر شما رحم کند و اگر باز گردید باز میگردیم و ما جهنم را برای کافران زندان قرار دادیم.
دلالت دارد که پس از نابودی اسرائیل بسیاری از یهودیان باقی میمانند و حضرت، کسانی را که اسلام نمیآورند از سرزمینهای عربی اخراج میکند و طبق روایات، آنها دوباره دست به تبهکاری میزنند که منجر به حرکت دجّال یک چشم میشود، که این بار حضرت مهدی(ع) و مسلمانان به زندگی بسیاری از آنان خاتمه میدهند و خداوند دوزخ را برای آنان حصار قرار میدهد و مسلمانان نیز در این دنیا با بازداشت آنان، از تبهکاریشان جلوگیری میکنند.
پ?نوشت:
[1] کتاب دوم، باب 33: 50 ـ 53.
[2] کتاب دوم، باب 1: 38.
[3] داوران، باب 3: 13.
[4] داوران، باب 4:2.
[5] داوران، باب 1: 8.
[6] داوران، باب 13: 1.
[7] سوره بقره(2) آیه 246.
[8] سفر صموئیل، اصحاح 24: 24 و سفر اخبار اول، اصحاح 21: 22، 28.
[9] سوره شوری (42) آیه 27.
[10] سفر اول (فرمانروایان)، اصحاح 11: 1ـ13.
[11] سفر (فرمانروایان)، باب 12ک 26 ـ 33.
[12] سفر اخبار فرمانروایان، باب 14ک 21 ـ 24 و سفر دوم، باب 11: 13 ـ 17 و باب 12.
[13] سفر اول اخبار فرمانروایان، باب 14: 21 ـ 24 و سفر دوم، باب 11: 13 ـ 17 و باب 12.
[14] سفر اخبار فرمانروایان، باب 14: 25 ـ 26.
[15] سفر دوم فرمانروایان، باب 13: 3 ـ 13.
[16] کتاب دوم فرمانروایان، باب 21: 16 ـ 17.
[17] کتاب دوم فرمانروایان، باب 24: 3 و باب 12 ـ 17 ـ 18.
[18] کتاب دوم فرمانروایان، باب 14: 11 ـ 14 و باب 25: 21 ـ 24.
[19] کتاب دوم اخبار فرمانروایان، باب 15: 29.
[20] اخبار روزها، باب 5: 29.
[21] کتاب دوم فرمانروایان، باب 17: 5 و 6 و 18.
[22] کتاب اخبار فرمانروایان، باب 18: 13 ـ 15.
[23] کتاب عزرا، باب 4: 10.
[24] کتاب دوم فرمانروایان، باب 24: 17 ـ 20 و 25 و کتاب دوم اخبار، باب 36: 11 ـ 21 و کتاب ارمیا، باب 39: 1 ـ 4.
[25] کتاب دوم فرمانروایان، باب 24: 17 ـ 20 و 25 و کتاب دوم اخبار، باب 36: 11 ـ 21 و کتاب ارمیاء باب 39: 1 ـ 4.
[26] کتاب عزرا، باب 6: 3 ـ 7 و باب 1: 7 ـ 11.
[27] کتاب عزرا، باب 6: 1ـ15.
[28] کتاب دانیال، باب 11: 5.
[29] کتاب مکابیان، باب 1: 41 ـ 53.
[30] انجیل متی، ص 2.
[31] انجیل مُرقس، 6: 16 ـ 28.
[32] التنبیه والإشراف ص 110.
[33] سوره روم ( ) آیه 1 ـ 5.
[34] تاریخ طبری؛ ج 3 ص 105.
نکته : ?هود آخرالزمان ا?ران?ان ?ونان روم