رضا
مقام رضا عبارت است از: خشنودی و فرحناکی عبد از حق و مرادات او و قضا و قدر او. و لازمه ی این خشنودی، خشنودی از خلق نیز هست و حصول فرح عام می باشد.
پس اول مرتبه رضا آن است که پس از دخول در تحت ربوبیت اللّه، از این ترتیب الهیه خشنود باشد. و علامت آن، آن است که علاوه بر آنکه مشقّت تکلیف برداشته شود، از اوامر الهیه خشنود و خرم باشد، و آن را به جان و دل استقبال کند، و منهیّات شرعیه پیش او مغبوض باشد، و دلخوش باشد به مقام بندگی خود و مولایی حق.
کسی که- نعوذ باللّه- به یکی از احکام اسلامیه در باطن قلب اعتراضی دارد، یا کدورتی از یکی از احکام اسلامیه در دل دارد، یا بخواهد که یکی از احکام غیر از این که هست باشد، یا بگوید که کاش این حکم کذایی این طور بود نه آن طور! این راضی به دین اسلام نیست، و نتواند این دعوی کاذب را بکند، و همین طور قیاس سایر مراحل.
پس رضایت و خشنودی از نبوّت و امامت به مجرد این نشود که ما به چنین پیشوایان و هادیان راه سعادتی خشنود باشیم، ولی به طرق سعادت و کمال انسانیّتی که هدایت
نمودند ما را ، عمل نکنیم. روح این دعوی رضایت، استهزاء است.
درجه دوم،رضا به قضاء و قدر حق است؛ یعنی؛ خشنودی از پیش آمدهای گوارا و نا گوار، و فرحناکی از آنچه حق تعالی برای او مرحمت فرموده- چه از بلیات و امراض و امثال آن با مقابلاتش یکسان باشد در این که هر دو را عطیه حق تعالی شمارد، و به آن راضی و خشنود باشد.
آری، اولیاء حق، بلیّات را تحفه های آسمانی می دانند، و شدت و مضیقه را عنایات ربانی می بینند. آنها به حق خوشند، جز حق نخواهند، و به ذات مقدس متوجهند، و غیر از او نبینند. اگر دار کرامت حق را بخواهند، از آن جهت خواهند که از حق است نه ازب جهت حظوظ نفسانیه خواهند. آنها راضی به قضاء اللّه هستند از آن جهت که مربوط به حق است. محبت الهیه منشاُ محبت به اسماء و صفات و آثار و افعال او شده.
پس، همان عشق و رضایتی که به ذات مقدس حق پیدا کند، به همه نظام وجود- از آن جهت که لازمه کمال مطلق است- پیدا کند.